loading...
سایت تفریحی ،سرگرمی ، دانشجویی پاتوق دانشجویی
بهانه بازدید : 141 شنبه 05 مهر 1393 نظرات (0)

پرسش نامه اگاهانه دینی

 

 

 

« فقط این دعا را به شیعیان بیاموز »

یکی از غلامان امام صادق علیه السلام گفت :

در خدمت امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام بودم نزدیک مدائن که رسیدیم سوار کشتی شدیم ، موج زیادی بود ، کشتی دیگری را دیدیم که زنی در ان کشتی به خانه شوهرش می رفت « مراسم عروسی بود » جنب و جوش و سر و صدای زیادی داشتند .

حضرت پرسیدند چه خبر است ؟

گفتند : عروسی است .

ناگهان صدای فریادی شنیدیم .

حضرت فرمودند : این فریاد چه بود ؟

عرض کردم : عروس خواست یک مشت آب بردارد دستبند طلای او در آب افتاد ، این صدای او بود .

حضرت فرمودند :

به ناخدای آن بگوئید کشتی را نگه دار و حضرت تکیه بر کشتی نمودند و آهسته دعائی خواندند ، انگاه فرمودند : به ناخدای کشتی بگوئید یک لنگ بر کمر ببندد و فرود آید و دستبند را بردارد .

دیدیم دستبند روی زمین افتاده و آب کم است ، ناخدا پائین آمدو دستبند را برداشت .

حضرت فرمودند : دستبند را به او بده و بگوئید حمد خدا را به جای آورد .

شخصی به امام علیه السلام عرضکرد :

فدایت شوم آن دعائی که خواندید به من بیاموزید .

حضرت فرمودند :

به شرط اینکه به نااهلان نیاموزی به جز شیعیان و به دیگری تعلیم نکنی .

حضرت فرمودند : بنویس :

« یا سابق کل فوت ، یا سامعاً لکل صوت قوی او خفی ، یا محیی النفوس بعد الموت ، لاتغشاک الظلمات الحندسیه ، و لا تشابه علیک اللغات المختلفه ، ولایشغلک شیء عن شی ء ، یا من لایشغله دعوه داع دعاه من السماء ، یا من له عند کل شی ء من خلقه سمع سامع و بصر نافذ ، یا من لاتغطلمه کثره المسائل و لایبرمه الحاح الملحـّین یا حی حین لا حی فی دیمومه ملکه و بقائه یا من سکن العلی و احتجب عن خلقه بنوره ، یا من اشرقت لنوره دجی الظلم اسئلک باسمک الواحد الاحد ، الفرد الصمد ، الذی هو من جمیع ارکانک ، صل علی محمد و اهل بیته . »

حضرت فرمودند : آنگاه حاجت خود را بخواه . [۱]


« حضرت در گهواره سخن گفت »

یعقوب سراج می گوید :

به حضور امام صادق علیه السلام رفتم ، دیدم در کنار گهواره پسرش موسی علیه السلام ایستاده ، و موسی « امام کاظم علیه السلام » در گهواره بود ، و مدتی با او راز گفت ، پس از آنکه فارغ شد ، نزدیکش رفتم ، به من فرمود :

نزد مولایت « که در گهواره است » برو و بر او سلام کن .

من کنار گهواره رفتم و سلام کردم ، موسی بن جعفر علیه السلام « که در آن هنگام کودک در میان گهواره بود » با کمال شیوائی ، جواب سلام مرا داد ، و به من فرمود :

« برو آن نام را که دیروز بر دخترت گذاشته ای عوض کن و سپس نزد من بیا ، زیرا خداوند چنان نام را ناپسند می داند . »

یعقوب می گوید : « خداوند دختری به من داده بود که نام اورا حمیرا گذاشته بودم .»

امام صادق علیه السلام به فرمود : « برو به دستور او « امام کاظم علیه السلام » رفتار کن تا هدایت گردی »

من رفتم و نام دخترم را عوض کردم . ۱

« الاغ مرده زنده شد »

علی ابن حمزه گفت : روزی موسی بن جعفر علیه السلام دست مرا گرفت ، از مدینه خارج شدیم به طرف بیابان در بین راه به مردی از اهالی مغرب برخورد کردیم ، سر راه نشسته گریه میکرد ، در مقابلش یک الاغ مرده قرار داشت ، بارهایش نیز روی زمین ریخته بود .

امام علیه السلام فرمود : چه شده ؟

گفت : با دوستان و رفقایم عازم مکه بودیم در این محل الاغم مْرد آنها رفتند و من ماندم ، اکنون متحیـّرم چه کنم ، وسیله ای ندارم که بار خود را با آن بردارم .

امام علیه السلام فرمود : شاید نمرده باشد .

گفت : آقا به من رحم نمی کنید که با من شوخی می کنید .

حضرت فرمود : من یک دعای خوبی دارم .

مرد مغربی عرض کرد : آقا این گرفتاری که دارم کافی نیست که مرا مسخرهمی کنید .

حضرت نزدیک الاغ رفتند و لبهایشان را به کلماتی حرکت می کرد که من نمی شنیدم ، چوبی روی زمین بود حضرت برداشت صدائی بر الاغ زد ، الاغ صحیح و سالم از جای خحرکت نمود و فرمود : آقای مغربی در اینجا مسخره ای هم وجود داشت ؟ زود حرکت کن و خود را به سمت دوستانت برسان .

علی ابن حمزه گفت : یک روز در مکه سر چاه زمزم بودم که چشمم به آن مرد مغربی افتاد همینکه مرا دید ، دوید و نزد من آمد و دستم را بوسید و از شادی و سرور گفتم حال الاغت چطور است ، گفت : به خدا قسم صحیح و سالم است نفهمیدم آن مرد که خدا منت گذاشت و برایم رساند اهل کجا بود و از کجا آمد که الغ مرا زنده نمود .

گفتم : تو که به مقصود خود رسیدی دیگر چه کار داری از کسیس می پرسی که نمی توانی او را بشناسی . ۱

« قضیه شطیطه خانم نیشابوری »

گروهی از شیعیان نیشابور اجتماع کردند و محمد بن علی نیشابوری را انتخاب کردند که به مدینه برود ، سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری پارچه در اختیار او گذاشتند ، شطیطه نیشابوری یک درهم با یک تکه پارچه ابریشمی که خودش رشته و بافته بود و چهار درهم ارزش داشت ، آورد و گفت : خدا از حق شرم ندارد .

« ان الله لایستحیی من الحق » درهم او را « به عنوان نشانه » کج کردم ، ورقه هائی آوردند که حدود هفتاد عدد که در هر کدام یک مسئله بود سرصفحه مسئله را نوشته بودند و پئین صفحه سفید بود تا جواب نوشته شود ، من دو تا ، دو تا آن کاغذها را به هم پیچیدم و روی هر دو کاغذ سه نخ بستم ، روی هر نخی یک مهر زدند ، گفتند : یک شب در اختیار امام می گذاری و صبح جواب آنها را دریافت می کنی ، اگر دیدی پاکت ها سالم است و مهر آن به هم نخوردهپنج عدد را باز کن در صورتی که بدون بازکردن نامه ها و بهم زدن مهرها جواب داده بود بقیه را باز نکن آن شخص امام است پولها را به او بسپار ، اگر چنان نبود پولها را برگردان .

محمد بن علی در مدینه وارد خانه عبدالله افطح پسر امام صادق علیه السلام شد ، او را آزمایش نمود ولی سرگردان بیرون آمده و می گفت ، خدایا مرا به امامم راهنمائی کن ، گفت : در همان لحظه که سرگردان ایستاده بودم ، غلامی گفت : بیا برویم نزد کسی که جستجو می کنی مرا به خانه موسی بن جعفر علیه السلام برد ، چشم امام که به من افتاد فرمود :

چرا ناامید شدی و چرا پناه به یهود و نصاری بردی ، بیا نزد من ، من حجت و ولی خدایم مگر ابوحمزه جلو در مسجد جدم مرا به تو معرفی نکرد ، من دیروز جواب تمام مسائلی را که همراه اورده ای داده ام.

آن مسائل را با یک درهم شطیطهکه وزن آن یک درهم و دوانگ است که تو در کیسه ای که چهارصد درهم دارد گذاشتی بیاور ، ضمناً پارچه ای ابریشمی شطیطه را که در بسته بندی ان دو بردار بلخی گذاشته ای به من بده .

محمدبن علی گفت : از گفتار امام عقل از سرم پرید ، هر چه دستور داده بود آوردم و در مقابل حضرت گذاشتم ، یک درهم شطیطه و پارچه او را برداشت به من فرمود :

« ان الله لایستحیی من الحق » از حق شرم ندارد .

حضرت فرمود : سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه پول را به او بده ، چهل درهم بود ، پارچه ای هم از کفن خود به او هدیه می کنم که از پنبه روستا صیدا قریه و روستای فاطمه زهرا علیه السلام است و به دست خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق علیه السلام بافته شده ، به او بگو پس از وارد شدن تو به نیشابور ، نوزده روز زنده است که شانزده درهم را خرج می کند و بقیه که ۲۴ درهم است نگه می دارد ، برای مخارج ضروری و کمک مستمندان ، حضرت فرمود : خودم بر او نماز خواهم خواند وقتی مرا دیدی پنهان کن « به کسی چیزی مگو » زیرا به صلاح تو است ، بقیه پول ها و اموالیکه آورده ای به صاحبان آن برگردان ، در ضمن مهر این نامه ها را بازکن ببین قبل از اینکه پیش من بیائی جواب داده ام یا نه .

به پاکت ها نگاه کردم دیدم سالم است .

یک کاغذ از میان آنها برداشتم گشودم دیدم نوشته است امام علیه السلام چه می فرماید درباره مردی که نذر کرده هر غلام و کنیزی که از قدیم دارد آزاد کند ، آن مرد بنده های زیادی دارد که جواب با خط امام چنین بود : هر بنده ای که بیش از شش ماه مالک آن بوده باید آزاد کند ، دلیل بر درستی این جواب آیه قرآنی است که خداوند می فرماید : « والقمر قدرناه … ۱» و تازه غیر قدیمی کسی است که شش ماه کمتر باشد ، مهر دوم را باز کردم نوشته بود امام علیه السلام چه می فرماید درباره کسی که قسم خورده مال زیادی را انفاق کند ، چقدر باید بدهد ؟ جواب در زیر آن به خط امام علیه السلام که اگر گوسفند دار است باید ۸۴ گوسفند صدقه بدهد ، اگر شتر دار است همانطور ۸۴ شتر می دهد اگر پول نقره دارد ۸۴ درهم نقره می دهد ، دلیل بر این مطلب آیه قرآن است که می فرماید : لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره ۲ مواردی که خداوند پیامبر علیه السلام را یاری نموده قبل از نزول این آیه شمردم ۸۴ مورد بود .

مهر سوم را برداشتم نوشته بود : امام چه می فرماید درباره شخصی که قبر مرده ای را شکافته و سرمرده را جدا نموده و کفنش را دزدیده با خط امام جواب نوشته شده بود ، باید دست سارق را قطع کرد و به واسطه دزدیدن کفن از محلی که مخفی و پنهان بوده و باید صد دینار بدهد ، چون سر مرده را جدا کرده ، زیرا او را چون جنین در رحم مادر می دانیم قبل از اینکه روح در آن دمیده شود ، در نطفه بیست دینار قرار داده ایم تا آخر مسئله ؟ . وقتی به خراسان رسید انهایی که اموالشان را برگردانده همه فطحی مذهب شده اند ، فقط شطیطه پایدار مانده ، سلام امام را رساند و پولها و پارچه و کفن را داد ، همان ۱۹ روز که فرموده بود زنده ماند ، وقتی شطیطه مرد ، امام علیه السلام که سوار شتری بود از راه رسید ، از کار تجهیز و نماز شطیطه که فارغ شد ، سوار شتر شده راه بیابان را گرفت ، به محمدبن علی فرمود : به دوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و سایر امامان در هر زمان لازم است که بر جنازه شما حاضر شوند ، در هر جا که باشید از خدا بپرهیزید و قدر خویش را بدانید ۱.

« حضرت میان آتش نشستند »

وقتی امام صادق علیه السلام به شهادت رسید طبق وصیت او ، امام موسی بن جعفر علیه السلام به امامت رسید .

ولی فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام عبدالله نیز ادعای امامت کرد ، روزی امام کاظم علیه السلام دستور دادند مقداری هیزم در حیاط خانه اش روی هم انباشتند ، عبدالله را به خانه اش دعوت کرد ، عبدالله نیز آنجا حاضر بودند .

حضرت دستور دادند ان هیزم ها را روشن کردند و کسی را از اعلت آن مطلع نکردند ، وقتی که هیزم ها خوب قرمز شد حضرت برخواستند و با لباس خود درون آتش نشستند و شروع به سخن گفتن با مردم نمودند . ساعتی گذشت و حضرت برخواستند و لباس خود را تکان دادند و به مجلس بازگشتند و به برادرش عبدالله فرمودند :

اگر گمان می کنی که بعد از فوت پدرت تو امام هستی برخیز و در میان آتش بنشین !

عبدالله در حالیکه رنگ صورتش تغییر کرده بود برخواست و از خانه امام هفتم علیه السلام خارج شد . ۱

« امام هشتم ( ع ) امانتها را گرفتند »

شخصی به نام مسافر گفت : وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را خواستند ببرند به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام دستور داد هر شب تا زنده است هر شب در خانه اش بخوابد تا وقتی که خبری به او برسد .

مسافر گفت : ما هر شب برای حضرت رضا علیه السلام در دهلیز خانه رختخواب می انداختیم پس از نماز عشا حضرت در آنجا می خوابید این وضع تا چهار سال ادامه داشت یک شب حضرت دیر آمدند ، ما رختخواب انداختیم ولی حضرت نیامدند زن و بچه حضرت متوحـّش و ناراحت شدن ، فردا صبح حضرت به داخل خانه شدند و نزد ام احمد رفتند و فرمودند : آنچه پدرم به امانت در اختیار شما گذاشته به من بده ، ام احمد ناله ای زد و با دست به صورت خود زد و گریبان چاک زد و گفت به خدا آقایم از دنیا رفت .

امام علیه السلام به او فرمودند : در این مورد حرف نزن و اظهار ناراحتی نکن تا خبر رسمی به فرماندار برسد ، زنبیلی که محتوی امانتها بود با دو هزار یا چهار هزار دینار در اختیار امام رضا علیه السلام گذاشت .

امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ام احمد را خیلی گرامی می داشت ، ام احمد گفت : در یک خلوت و تنهایی امام هفتم علیه السلام به من فرمود : این امانتها را به تو می سپارم به هیچ کس چیزی مگو تا من از دنیا رومپس از مردنم هر کدام از فرزندانم آنها را از تو خواست به او بده ، بدان که من از دنیا رفته ام ، به خدا قسم اکنون علامتی که به من فرموده بود به وقوع پیوسته .

حضرت تمام امانتها را از ام احمد گرفتند و دستور دادند همه از گریه و عزاداری خودداری کنند تا خبر رسمی برسد ، چند روز بیشتر نگذشته بود نامه ای رسید که حاکی از شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود وقتی تاریخ را دقـّت کردیم و حساب روزهای گذشته را نمودیم دیدیم در همان شبی که حضرت رضا علیه السلام برای خوابیدن نیامدند و فردا صبح امانتها را گرفتند از دنیا گرفتند از دنیا گرفتند از دنیا رفته بودند .

به این ترتیب از ماجرای فوق به دست می آید که امام هشتم علیه السلام با طی الارض از مدینه به بغداد رفته و در بالین امام کاظم علیه السلام هنگام شهادت « یا در کنار جنازهآن حضرت » به طور ناشناس حاضر شده و در غسل دادن و کفن کردن و نماز و دفن جنازه پدر حاضر بودند و سپس بی درنگ به مدینه بازگشتند . ۱


بس که تاریک است این زندان محنت بار من

هیچ فرقی نیست بین روز و شام تار من

شمع سان می سوزم و آن را گواهی می دهد

قطره اشکی که ریزد چشم گوهر بار من

دست و پایم بسته در زنجیر و خصمی سنگدل

گشته مأمور از پی آزار قلب زار من

روزها را روزه می گیرم ولی جای غذا

خصم دون با تازیانه می دهد افطار من

مادرم زهرا اگر سیلی نمی خورد از عدو

نیلی ازسیلی نمی شد این چنین رخسار من

هر چه می گویم که من فرزند زهرایم مزن

سبیشتر می کوشد آن جانی پی آزار من

« ژولیده »


« معصوم یازدهم ، امام نهم ، حضرت جواد علیه السلام »

نام : محمد علیه السلام

القاب معروف : جواد ، تقی علیه السلام

کُنیه : ابوجعفر علیه السلام

پدر و مادر : حضرت رضا علیه السلام ، خیزرانعلیه السلام

وقت و محلّ تولد : ۱۰ رجب سال ۱۹۵ در مدینه

وقت و محل شهادت : آخر ذی قعده سال ۲۲۰ ه ق در سن ۲۵ سالگی بر اثر زهری که به دستور معتصم عباسی ، توسط ام الفضل همسر آن حضرت ط دختر مأمون » به او رسیددر بغداد به شهادت رسیدند .

مرقد : شهر کاظمین ، نزدیک بغداد

دوران زندگی : در دو بخش

۱- هفت سال قبل از امامت

۲- دوران امامت « ۱۷ سال » مصادف با حکومت دو طاغوت ، مأمون و معتصم « هفتمین و هشتمین خلیفه عباسی » آن حضرت در سن ۷ سالگی به امامت رسید و در سن ۲۵ سالگی شهید شدند . بنابراین حضرت در طفولیت امام شدند و جوانترین امام است که شهید گردید .

 


« معجزه امام جواد علیه السلام »

علی بن خالد گفت موقع ورود به سامراء شنیدم کسی ادعای پیغمبری کرده و در زندان به سر می برد ، با خود گفتم برای ملاقات با این شخص آماده شوم تا وی را بشناسم .

تا به دیدن وی رفتم ، او را انسانی کامل یافتم با وی گفتم مگر نمی دانی که خاتم پیامبران محمدبن عبدالله علیه السلام است و دیگر پیامبری نخواهد آمد ، پس چطور ادعای نبوت کردی .

او گفت : من هیچ وقت چنین ادعائی نکردم ، داستانی دارم و شروع کرد به نقل آن داستان و گفت : زمانی در یکی از مساجد « شام » مشغول نماز بودم ، آقائی را مشاهده کردم به من فرمود حرکت کن ، چند قدم با آن آقا راه رفتم ، خود را در مسجد کوفه دیدم ، نماز خواندیم باز با طی چند قدمی رفتیم خود را در مسجدالحرام دیدم .

سپس اعمال به جا آوردیم و چند قدمی راه رفتیم خود را در محلّی که قبلاً در شام بودم دیدم و آنگاه آن آقا از نظرم ناپدید شد تا یک سال من به فکر آن مسافرت بودم تا سال دیگر در همان محل مشغول نماز بودم ، همان آقای سال قبل را مشاهده کردم و همان مسافرت تجدید شد باز به کوفه و مدینه و مکه و باز به شام برگشتیم تا آن آقا در شام خواست از من جدا شود ، دامنش گرفتم و عرض کردم : آقا شما را به آن پروردگاری که این قدرت و توانایی را به شما داده است خودتان را معرفی کنید .

فرمود : من محمدبن علی موسی بن جعفر علیه السلام هستم ، آنگاه از نظرم محو و ناپدید شد .

من داستان مسافرتهایم را برای کسی نقل کردم ، زمانی گذشت این خبر در شهر پیچید و به گوش محمدبن عبدالملک رسید که وی وزیر معتصم عباسی بود ، دستور داد مرا دست و پا بسته به زندان آوردند و مرا متـّهمم کردند که ادعای پیامبری نمودم .

علی بن خالد گوید : به وی گفتم هر گاه میل داشته باشی داستانت را برای محمدبن عبدالملک بنویسم تا از حالت مطّلع شود و از زندان رهایت سازدوی قبول کرد ، از او جدا شدم و از زندان خارج شدم ، نامه ای برای وزیر نوشتم و شرح او را در آن نامه قید کردم ، بعد از ساعتی جواب آمد که وزیر نوشته بود به آن مرد بگو همان کسی که در یک شب تو را از شام به کوفه و مدینه و مکه و باز به شام برگردانیده تو را از زندان بیرون آورد .

با دیدن این نامه متأثر شدم ، صبح به زندان آمدم تا او را از جواب نامه آگاه کنم و تسلی خاطرش را فراهم کنم ، امـّا درب زندان مأمورین خلیفه را پریشان دیدم ، علت را پرسیدم گفتند : نمی دانیم این زندانی که ادعای نبوت کرده بود چه شد درهای زندان بسته و پاسبان پشت در زندان ایستاده اند امـّا وی در زندان پیدایش نیست آیا به آسمان رفته یا در زمین فرو رفته .

گفتم : من نمی دانم کجا است بلکه نهم شیعیان او را از زندان آزاد و به اهل بیتش رسانده است . ۱


« مسائل مْحیـّر العقول امام جواد علیه السلام »

مأمون حضرت جواد علیه السلام را طلبید و بسیار به او احترام گذاشت و دخترش ام الفضل را به ازدواج او در آورد ، بنی عباس اعتراض شدید کردند که مأمون دخترش را به نوجوانی داده است که هنوز کسب علم و فضل نکرده است ، برای انکه مأمون ، معترضین را قانع کند ، مجلسی تشکیل داد و علمای بزرگ را به آن مجلس دعوت کرد ، که یکی از آنها « یحیی بن اکثم » قاضی بغداد اعلم علمای عصر بود ، امام جواد علیه السلام را در صدر مجلس جای دادند و مأمون نیز در کنار آن حضرت نشست .

در ان مجلس در حضور معترضین و اشراف ، یحیی بن اکثم پس از اجازه ، به امام جواد علیه السلام رو کرد و گفت : « در حق کسی که در احرام حج بود و حیوانی صید و شکار کرد و آن را کشت چه می فرمائید ؟ »

امام جواد علیه السلام فرمود : این مسئله دارای شاخه های بسیار است :

۱- آیا آن مْحرم در حرم « مکه و اطارافش تا چهار فرسخ » بود یا در بیرون حرم ؟

۲- آیا او آگاه به مسئله بود یا ناآگاه ؟

۳- آیا او عمداً آن صید را کشت یا از روی خطا ؟

۴- آیا آن مْحرم ، آزاد بود یا برده ؟

۵- آیا او صغیر بود یا کبیر ؟

۶- آیا این بار ، نخستین بار او به صید و قتل بود یا قبلاً نیز صید کرده بود ؟

۷- آیا آن صید از پرندگان بود یا غیر پرندگان ؟

۸- آیا ان حیوان صید شده کوچک بود یا بزرگ ؟

۹- آیا او به کار خود اصرار داشت یا اظهار پشیمانی می کرد ؟

۱۰- آیا او در شب صید کرد یا روز ؟

۱۱- آیا او در احرام حج بود یا در احرام عْمره ؟

یحیی با شنیدن این مسائل ، متحیـّر ماند و هوش از سرش رفت و درماندگی از چهره اش پدیدار گشت ، و زبانش لکنت پیدا کرد و عظمت کمال و مقام علمی امام بر حاضران معلوم شد .

پاسخ سؤالات یازده گانه فوق را از آن حضرت خواستند ، ان بزرگوار به یک یک آن مسائل ، با بیان شیوا ، پاسخ داد .

مأمون فریاد زد : احسُنتَ ، احسُنتَ .

سپس از امام جواد علیه السلام خواستند : او نیز از « یحیی بن اکثم » مسئله ای بپرسد . حضرت به یحیی رو کرد و فرمود : به من خبر بده از مردی که :

۱- اول روز به زنی نگاه کند ، حرام باشد .

۲- پس از ساعاتی ، نگاه به ان زن برای او روا باشد .

۳- و هنگام ظهر نگام به آن زن برای او حرام باشد .

۴- و هنگام عصر جایز باشد .

۵- و هنگام غروب حرام باشد .

۶- آخر شب ، جایز باشد .

۷- نصف شب حرام باشد .

۸- هنگام طلوع فجر جایز باشد .

بگو بدانم این مسئله چگونه است ؟

یحیی گفت : سوگند به خدا پاسخ این مسائل و وجوه آن را نمی دانم .

امام جواد علیه السلام فرمود : این زن ، کنیز شخص بود ، مردی به او در اول روز نگاه کرد که نگاه او حرام بود .

پس از ساعاتی آن کنیز را از صاحبش خرید ، نگاه ان مرد به آن زن جایز شد ، هنگام ظهر آن کنیز را آزاد کرد ، نگاه او به آن زن حرام گردید ، هنگام عصر با او ازدواج کرد ، نگاه به او جایز شد .

دروقت غروب آن مرد به آن زن ظهار ۱کرد و نگاه آن مرد به آن زن حرام گردید ، و در آخر شب کفاره ظهار را داد و نگاه به او جایز شد ، نصف شب او را طلاق داد ، نگاه مرد به او حرام گردید ، صبح به آن زن رجوع کرد ، نگاه به آن زن جایز گردید !!

همه حاضران از بیان شیوا و دل نشین امام جواد علیه السلام حیران شدند ، و به عظمت مقام علمی او اعتراف نمودند .۲


« حضرت ام الفضل را نفرین کردند »

مأمون در هفده رجب سال ۲۱۸ ه ق از دنیا رفت ، برادرش معتصم به جای او بر مسند خلافت نشست ، نام معتصم محمد و به قولی ابراهیم بود ، معتصم که همانند سایر طاغوتها می خواست همه مردم دربست همچون برده او باشند و شخص دیگری دارای شخصیت و پیرو نباشد ، تصمیم گرفت امام جواد علیه السلام را که در مدینه دارای شخصیت و مقام بود ، به بغداد احضار کند ، سرانجام روز ۲۸ محرم سال ۲۲۰ ه ق اما جواد با همسرش به بغداد آمدند .

در این ایـّام ام الفضل همسر امام جواد علیه السلام با برادرش جعفربن مأمون و عمویش معتصم ، همدست شدند و توطئه قتل امام جواد علیه السلام را طرح کردند ، و چنین تصمیم گرفته شد که ام الفضل آن حضرت را با زهر مسموم کند .

معتصم و جعفر ، برای اینکه مبادا خلافت از بنی عباس به علویین منتقل گردد .

به امالفضل تلقین کردند ، به او گفتند : تو دختر و برادر زاده خلیفه هستی و احترامت بر همه کس لازم است ، ولی محمد بن علی « امام جواد علیه السلام » مادر امام هادی علیه السلام را بر تو مقدم می دارد .

همین امور باعث شد که ام الفضل تهییج شد و تصمیم گرفت شوهرش را مسموم نماید .

معتصم و جعفر سمـّی را در انگور تزریق کردند و برای ام الفضل فرستادند ام الفضل نیز آن را در میان کاسه ای گذاشت و جلو همسر جوانش امام جواد علیه السلام نهاد و از آن انگور خورد ، طولی نکشید که آن حضرت آثار سم را در جگر خود احساس نمود و کم کم درد شدید بر او عارض گردید و موجب رنج و ناراحتی سخت امام جواد علیه السلام شد .

در همان حال ام الفضل پشیمان شده و گریه می کرد ، حضرت به او فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد ، این را بدان که به خاطر این خیانتی که کردی به چنان دردی مبتلا گردی که جبران پذیر نباشد بر اثر نفرین آن حضرت ، در مخفی ترین اعضای ام الفضل دردی پدیدار گردید که همه اموالش را در راه معالجه آن مصرف کرد ولی سودی نبخشید و با نکبت بارترین شکل به هلاکت رسید ، و برادرش جعفر نیز در حال مستی به چاه افتاد و جسد بی جانش را از چاه بیرون آوردند . ۱

نـخل جـوان کســی نـزده آ‍تـش جـفـــــا

برجان من تو آتش سوزان فکنده ای

من همچون شمع به آتش سوزان برابرم

تو بـا نشـاط در بـر مـن آرمـیـده ای

لبخـنـد مـی زنـی تـو بـرویـم دم وفـات

آخر مگر زمن چه بدی ها تو دیده ای

یک جرعه آب بر لب عطشان من برسان

پژمرده از چمن تو گـلی را نچـیـده ای

زهـرم دهـی و مـنع نمـائی زجـرعه آب

بـالله تـن جـامـه صـبـرم دریـــده ای

از بـعد مـن تو خیر نبینی در این جهان

بـا دسـت خـویش عمـرت بـریــسده ای


تربیت در نهج البلاغه

۲ مسألة تربیت

مباحث تربیتی یکی از بنیادیترین مباحث علوم انسانی و از ارزنده ترین مباحث اجتماعی ـ سیاسی است که بیشتر رشته های علمی ارتباط تنگاتنگ دارد و در اخلاق و سازندگی ، خودسازی و جامعه سازی ، گاهی به عنوان پایه های اساسی و زمانی به عنوان نتیجه و ره آورد مباحث ارزشمند انسانی ، مورد ارزیابی قرار می گیرد .

بدیهی است که سعادت فرد در جامعه ، تکامل و ترقی انسانها و خانواده ها ، پیشرفت جوامع بشری ، سلامت جسم و جان بشر تشنه آزادی ، همه و همه به مسأله تربیت مربوط می شود .

اگر انسانها ، مباحث تربیتی را به درستی بشناسند و هدفداری آن را بدانند و با روشهای صحیح تربیت آشنایی پیدا کنند ، سپس خود و خانواده و جامعه خود را تربیت کنند ، اصلاح نمایند ، به سوی خوبیها و ارزشهای اخلاقی سوق دهند ، همواره به سوی تکامل و ترقی و استقلال در حرکتن و عقب ماندگی و شکست ذلّت و خواری و مفاسد اخلاقی و اجتماعی دامنگیرشان نخواهد شد که از نظر قرآن کریم و نهج البلاغه ، هدف اساسی همه انبیاء و پیامبران الهی ، تحقّق این آرمان ارزنده است .

و می دانیم که مکتب اسلام کاملترین مکتب تربیتی است که دستورات و قواعد و روشهای تربیتی آن از چشمه سار همیشه جاری وحی الهی گرفته شده و با رهنمودهای مداوم امامان معصوم ( ع ) در تئوری و عمل ، لباس حقیقت پوشیده است . همة شرق شناسان و مورخان غربی و شرقی اعتراف دارندکه رسول گرامی اسلام ( ص ) و امامان ( ع ) از آن عرب عقب مانده جاهلی ، دانشمندان و پرهیزگاران و نام آوران بی نظیر ساخته اند و انقلاب فکری ، علمی ، سیاسی ، اخلاقی ، نظامی و بهداشتی شگفتی آوری را با دست همان مردم عقب مانده تحقق بخشیدند که همة متفکران گذشته و حال را در تعج و حیرت فرو بردند که راستی دلها و مغزهای خفته عرب جاهلی چگونه بیدار شد ؟ با کدام روش تربیتی رسول خدا ( ص ) بارور گشت و دست به انقلاب علمی زد ؟

و می دانیمکه نهج البلاغه بهترین و گویاترینزبان قرآن و تبیین کننده مباحث تربیتی اسلامی است ; پس باید گوش جان به کلمات حضرت مولی الموحدین ( ع ) بسپاریم و در این سیر کوتاه ، مباحث تربیتی نهج البلاغه را به درستی مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهیم نا ره توشه ارزشمندی برای خودساتزی و بارپروری جامعه مان باشد .

از نهج البلاغه می پرسیم :

آیا تربیت ممکن است ؟ آیا موانع تربیت را می شود از میان برداشت ؟ روشهای تربیتی کدامند ؟ چگونه باید فرد و جامعه را تربیت کرد ؟

۱ ـامکان تربیت

از دیدگاه نهج البالغه ، تربیت ممکن و روشهای تربیتی مشخص و روشن است و بهترین روشهای مقابله با موانع و آفاتتربیت نیز درست مورد ارزیابی قرار گرفته است .

۱- قال علی علیه السلام : « فنفسک نفسک فقد بین الله لک سبیلک و حیث تناهت بک امورک . » ۱

( زنهار ! زنهار ! در تربیت و سازندگی خویشتن تلاش کن ; زیرا خداوند راهی را که باید بروی ، برایت روشن ساخته است و آینده رفتن تو را مشخص و تبیین فرموده است . )

و سپس امیدواری می دهد که اگر از راه روشن الهی بروید و در تربیت خود و دیگران بکوشید ، حتماً پیروز شده و به سرچشمه سعادت خواهید رسید .

۲- قال علی علیه السلام :« ایها الناس من سلک الطریق الواضح ورد الماء و من خالف وقع فی التیه.»۲

« ای مردم ! آن کس که از راه آشکار و جاده حق ره سپارد ، به آب می رسد و کسی که مخالفت کند ، در حیرت و سرگردانی قرار خواهد گرفت . »

و آن گاه به ضرورت تربیت و خودسازی اشاره می کنند که :

۳- قال علی علیه السلام : ط ایها الناس تولوا من انفسکم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها . » ۱

( ای مردم ! خودتان عهده دار تربیت نفس خویش باشید و نفس را از کشیده شدن به طرف هوسها و عادات ناروا باز دارید . )

۲ـ تربیت پذیری انسان

تربیت یکی از مهمترین واقعیتهای نظام هستی است که در همه چیز قابل پیاده شدن و ثمره دادن می باشد . نه تنها انسان را می شود تربیت کرد و در خودسازی و جامعه سازی موفق شد ، بلکه حیوانات ونباتات را نیز می شود تحت تربیت گذاشت و با روشهای تربیتی به سوی برخی از ارزشها سوق داد .

گرچه موجودات زنده همه تربیت پذیرند ، امـّا تربیت پذیری انسان از ویژگیهای خاصی برخوردار است . انسان با برخورداری از عقل و تدبیر و عواطف انسانی ، تربیت پذیرتر از دیگر موجودات نظام آفرینش می باشد . در این مورد امام ( ع ) می فرمایند :

۴- قال علی علیه السلا م : « و لا تکونن ممن لاتنفعه العظه الا اذا بالغت فی ایلامه فان العاقل یتعظ بالآداب و البهائم لاتتعظ الا بالضرب . » ۱

« از کسانی مباش که پند و اندرز به آنها سودی نمی بخشد ، مگر آنکه سخت در توبیخ آنها مبالغه شود ; زیرا انسانهای عاقل با اندرز و آداب پند می پذیرند ; امـّا چهارپایان با زدن . »

با توجه به پندآموزی و تربیت پذیری انسان ، امام علی ( ع ) سفارش می کند که در تربیت کودک ، در تربیت نفس و در تربیت افراد جامعه باید شتاب نمود و تربیت را بر هر کار دیگری مقدم داشت ; زیرا ممکن است آداب و روشهای زشت و ناروا دلهای پاک را آلوده سازد و تربیت و سازندگی را ناممک . ایشان به فرزندش امام مجتبی (ع) می نویسند :

۵- قال علی علیه السلام : « لتستقبل بجد رایک من الآمر ما قد کفاک أهل التجارب بغیته وتجربته . » ۲

( من در تعلیم و تربیت تو ، پیش از آنکه قلبت سخت شود و عقل و فکرت به امور دیگری مشغول گردد ، مبادرت ورزیدم تا با تصمیم جدی به استقبال کارهایی بشتابی که اندیشمندان و اهل تجربه زحمت آزمون آن را کشیده اند . )


۳ ـ ارزش تربیت

پس از آنکه دانستیم تربیت ممکن است و انسان تربیت پذیر ، و در امور تربیتی باید عجله و شتاب داشت ، به ارزشهای تربیت و خودسازی توجـّه کنیم :

۶- قال علی علیه السلام : « العلم وراثه کریمه و الااداب حلل مجدده . » ۱

( علم میراث گرانبهایی است و تربیت و آداب ارزشمند اخلاقی ، لباس فاخر و زینتیاست . )

امام ( ع) جلوة ارزشمند دیگری ازتربیت را این گونه مطرح می فرمایند که :

۷- قال علی علیه السلام : « لاغنی کالعقل و لا فقر کالجهل و لامیراث کالادب . » ۲

( هیچ ثروتی چون عقل نیست و هیچ فقریچون جهل نمی باشد و هیچ میراثی چون ادب و تربیت وجود ندارد . )

۴ ـهدفداری تربیت

امکان تربیت و ضرورت خودسازی و بازپروری جامعه را بسیاری از مکتبها پذیرفته اند و مباحث پیرامون آن را قبول کرده اند ، و با اسلام و دیگر مکاتب تربیتی الهی اعلام هماهنگی می کنند . آنچه که اسلام را در برابر دیگر مکاتب تربیتی ممتاز جلوه می دهد ، هدفداری انسان و هدفداری تربیت است .

صاحبنظران ، اصول کلی تربیت رابرای زندگی انسان و تداوم حیات اجتماعی باور دارند ، اما می پرسند چرا خود را تربیت کنیم ؟

چرا مشکلات و رنج فراوان خودسازی را هموار سازیم ؟

چرا برای تربیت شدن و تربیت کردن از لذتها و خوشیها بگذریم ؟

و برای چه و کدام اهداف تکاملی به تربیت و سازندگی روی بیاوریم ؟

بدیهی است تا مبانی اعتقادی قرآن و نهج البلاغه را نپذیریم و هدفداری انسان و حرکت تکاملی بشربه سوی قیامت و بهشت جاویدان را باور نکنیم ، تربیت و مقررات و احکام تربیتی بدون پشتوانه اخلاقی و اجرایی است . امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند :

۸- قال علی علیه السلام : « و اعلموا عبادالله انه لم یخلقکم عبثا و لم یرسلکم هملاً …

اوصیکم عبادالله بتقوی الله فانها الزمام و القوام . » ۱

( ای بندگان خدا آگاه باشید ! خداوند شما را بی هدف و بیهوده نیافرید و سرگردان و بدون سرپرست نگذاشت …

ای بندگان خدا ! شما را به تقوی و خویشتن داری سفارش می کنم که زمام عبادتها و قوام زندگی سعادتمندانه به تقوی بستگی دارد . »

و آن گاه به رفاه زدگان شکم باره هدف گم کرده می تازد و می فرماید :

۹- قال علی علیه السلام: « فما خلقت لیشغلنی اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه همها علفها . » ۱

( آیا عبث و بیهوده آفریده شده ام ، همانند حیوان پرواری که تمام همـّت او علف و چریدن و خوردن است ؟ )

سپس هدف تکاملیرا مطرح می فرماید :

۱۰- قال علی علیه السلام : « لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها . » ۲

( بدانید که جان شما بهایی جز بهشت ندارد ; پس خود و زحمتها و تلاشهای خود را به کمتر از آن نفروشید . )

و برای تحمل مشکلات تربیت و خودسازی تذکر می دهد که :

۱۱- قال علی علیه السلام : « فمن اشتاق الی الجنه سلاعن الشهوات و من اشفق من النار اجتنب المحرمات . » ۳

( کسی که به سوی حیات جاویدان در حرکت است و اشتیاق بهشت دارد ، از شهوات و تمایلات سرکش پرهیز می کند و آن کس که از آتش جهنم بیمناک است ، از محرمات و بدیها دوری می کند . )

و در کلام نورانی دیگری ، سعادت و کمال و موفـّقیـّت دنیا و آخرت را هدف ارزشمند تربیت معرفی می فرماید :

۱۲- قال علی علیه السلام : « ان المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الاخره و قد یجمعهما تعالی لاقوام . » ۱

( ثروت و اموال و فرزندان ، بهره و کشت این جهانند و عمل صالح و نیک ، زراعت و بهره آخرت ، و گاهی خداوند این هر دو را به افراد می بخشد . )

وقتی هدف ارزشمند خلقت انسان ، سعادت دنیا و اخرت شد ، پس کوتاهی و سستی به هر کدام از آن دو نارواست که امام به فرزندش امام مجتبی ( علیه السلام ) می فرماید :

۱۳- قال علی علیه السلام : « فأصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنیاک . » ۲

« زندگی جاویدان بهشتی و منزلگاه آینده خود را اصلاح کن و آخرت را به دنیای زودگذر مفروش . »

۵ ـ شناخت عوامل تربیت

پس از آشنایی با مباحث مقدماتی تربیت ، باید عوامل تربیتی را شناخت و انها را تقویت کرد و به سوی آنها جذب شد که نقش تعیین کننده در تربیت و سازنگی فرد و جامعه دارند . در این قسمت از بحث به برخی از آنها اشاره می شود :

الف ـ پدر و مادر

آموزشگاه آغازین هر فردی خانه و خانواده می باشد . زندگی خانوادگی نقش مهمی در خودسازی و بازسازی دلها دارد . پدر و مادر و دیگر افراد خانواده می توانند مربـّی لایق و موفـّق فرزندان باشند و یا عامل اساسی انحراف و آلودگیهای کودکان . در این مورد امام ( ع) می فرمایند :

۱۴- قال علی علیه السلام : و حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه و یعلمه القرآن . » ۱

( و حق فرزند بر پدر آن است که برای کودک نام نیک انتخاب کند و او را خوب تربیت نماید و قرآن تعلیمش دهد . »

و سپس به تأثیر روابط اجتماعی پدران و فرزندان اشاره می فرمایند :

۱۵- قال علی علیه السلام : « موده الآباء قرابه بین الابناء . » ۲

( دوستی میان پدران سبب خویشاوندی میان فرزندان است . )

گرچه در دومورد یاد شده ، نام پدر و پدران مطرح شد ; امـّا مسؤولیت فوق الذکر شامل مادران نیز می شود .

ب ـ خانواده

خانواده یکی از عوامل تربیتی است . فرزندان و کودکان از اعضاء خانواده الگو می گیرند و رنگ می پذیرند . از این رو امام ( ع ) سفارش می کند که با خانوده های خوب و صالح روابط دوستانه برقرار کنید .

۱۶- قال علی علیه السلام : ط ثمم الصق بذوی المروءات و الاحساب و اهل البیوتات الصالحه و السوابق الحسنه . » ۱

( روابط خود را با افراد با شخصیت و اصیل و خاندانهای صالح و خوش سابقه برقرار ساز . )

آن گاه خانواده نمونه را معرفی می کند :

۱۷- قال علی علیه السلام : « و عندنا اهل البیت ابواب الحکم و ضیاء الامر . »۲

( درهای دانش و روشنایی امور نزد ما ( اهل بیت ) خانواده رسول خدا ( ص ) است .

ج ـ استاد و آموزگار

امام ( ع ) با توجه به نقش ارزنده آموزگار و دانشمندان علوم ضروری و تأثیر چشمگیر جلسات علمی به مالک اشتر می فرمایند :

۱۸- قال علی علیه السلام : « و اکثر مدارسه العماء و مناقشه الحکماء فی تثبیت ما صلح علیه امر بلادک . » ۱

( در جلسات درس دانشمندان و استادان ، زیاد به گفتگو بنشین و با حکما و اندیشمندان ، بسیار به بحث و بررسی بپرداز که وضع کشورت را اصلاح می کند . )

و راجع به نقش استاد در تربیت انسان ، به آموزگار خود ـ رسول خدا ( ص ) ـمی پردازد و اهمیت و ارزش آموزشهای پیامبر گرامی اسلام را چنین بیان می دارد :

۱۹- قال علی علیه السلام : « و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثرامه یرفع لی فی کل یوم من اخلافه علما و یأمرنی و بالإفتداء به . » ۲

( من هم چون سایه ای به دنبال آموزگارم رسول خدا حرکت می کردم و آن بزرگ پیامبر ، هر روز نکتة تازه ای از اخلاق نیک را برایم آشکار می ساخت و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم . )

دـ جامعه و محیط زندگی

یکی دیگر از عوامل تربیت ، جامعه و محیط زندگی انسان است ; از این رو در انتخاب مکان زندگی و محیط اجتماعی باید دقت لازم را بعمل اورد . امام برای انتخاب جامعه خود می فرماید :

۲۰- قال علی علیه السلام : « واسکن الامصار العظام فانها جماع المسلمین واحذر منازل الغفله و الجفاء و قله الاعوان علی طاعه الله . » ۱

( در شهرهای بزرگی که مرکز اجتماع مسلمانان است ، مسکن گزین و از محیط و جوامعی که اهل غفلت و ستمکاری در آنجا هستند و یاران مطیع خدا کمتر در آن نواحی یافت می شوند ، بپرهیز . )


چرا نماز بخوانیم ؟

انس فطری انسان با پرستش

تاریخ آفرینش ، گونه های گوناگونی از عبادت و پرستش انتخابی انسانها را در خود ثبت نموده است . موجودات و اشیاء گوناگونمورد پرستش قرار گرفته اند : چوب ، سنگ ، خورشید ، ماه ، آب ، اتش و حیوانات گوناگون به عنوان معبودو مسجود ملتهای مختلف بوده شاه پرستی ، شهوت پرستی به اشکال زشت ، نام پرستی ، هواپزستی و وطن پرستی ، از مسیرهای منحرف پرستشگری است که هریک در همه دوره ها طرفدارانی داشته اند .

مجموع اینها از وجود یک نیاز به پرستشگری در انسان خبر که عدم تامین آن ، روح را مواجه با خلاء می سازد . استاد آیه الله مطهری ( ره ) در این باره می فرماید :

« یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود انسانها حس نیایش و پرستش است . مطالعة آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان هرجا که بشر وجود داشته است نیایش و پرستش هم وجود داشته است چیزی که هست . شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است . از نظر شکل از رقصها و حرکات دسته جمعی موزون هراه با یک سلسه اذکار و اوراد گرفته تا عالی ترین خضوع عا و خشوع ها و راقی ترین اذکار و ستایش واز نظر معبود ، از سنگ و چوب گرفته تا ذات قیوم ازلی ابدی منزه از زمان و مکان .

پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند بلکه نوع پرستش را یعنی نوع آداب و اعمالی را باید پرستش به آن شکل صورت گیرد . به شر آموختند و دیگر اینکه از پرستش غیر ذات یگانه ( شرک ) جلوگیری بعمل آوردند .

سپس می افزاید :

« از نظر برخی از دانشمندان ( مانند ماکس مولر ) بشر ابتداء موحد و یگانه پرست بوده است و خدای واقعی خویش را می پرستیده است . پرستش بت یا ماه یا ستاره یا انسان از نوع انحراف هائی است که بعداً رخ داده است یعنی بشر چنین نبوده است که پرستش را از بت یا از انسان مخلوقی دیگر آغاز کرده است و تدریجاً با تکامل تمدن به پرستش خدای یگانه رسیده باشد . حس پرستش که احیاناً به حس دینی تغبیر می شود در عموم افراد بشر وجود دارد . » ( ۱ )

عمق و اصالت این گرایش را می توان از استواری و عظمت بناهایی که در طول تاریخ برای پرستشگری بنیان گردیده دریافت . آنجا که بشر اگر خود در خانه کلوخین زندگی می کرده ولی کلیساها ، کنیسه ها و مساجد و یا هر عمارت دینی را به بهترین وجه معمور می داشته است و سخت ترین جنگها را در حمایت از معبود و مسجود خود تحمل می نموده است .

اکنون ، انسان از خود می پرسد چه چیز را و چگونه پرستش کند ؟ طبعاً بررسی قابلیت پرستش موجوداتِ مختلف ، به عقل سپرده می شود . همانگونه که حضرت ابراهیم علیه السلام به هنگام مواجهه با ماه پرستان ، با آنان اظهار همراهی نمود و چون ماه ناپدید شد آنرا عقلاً فاقد قابلیت خواند و سپس به خورشید روی آورد و بظاهر نسبت به آن ، اظهارِ علاقه نمود زیرا که بزرگتر و درخشنده تر بود و وقتی خورشید غروب کرد عدم ثبات آنرا ، دلیلِ وجوبِ روی گردانی از آن قرار داد . ( ۱ )

قرآن کریم با یک معادله عقلانی بر پرستش همة اشیاء بی اراده و ناتوان خطّ بطلان می کشد و می فرماید :

« و مالی لااعبد الذی فطرنی والیه ترجعون » ( ۲ )

یعنی : « چرا که انکس را که آغازم از او ، و انجام به سوی اوست پرستش نکنم ؟ !

آری ! تنها اوست که سزاوار پرستش است و عبادتِ غیرا عقلانی نیست . »

« قل افغیرالله تامرونیاعبد ایها الجاهلون » ( ۳ )

یعنی : « بگو آیا به دین امر می کنید ، غیر خدا را بپرستیم این نادانان ( یعنی پرستشغیر خدا از نادانی است . »

به فرمایش استاد شهید مطهری ( ره ) :

« پیامقرآن این است که ای انسان! ، رب خود ، پروردگار خود و صاحب اختیار خود را بپرست ان صاحب اختیاری که تمام هستی به ارادة او وابسته است واگر یک لحظه غافل گردد .در هم ریزند قالبها . « الذی خلقکم و الذین من قبلکم » یعنی : ( بپرستید ) آنکس که شما و پیشینیان شما را آفرید . »

تمرکز هرگونه قدرت و توان در خداوند متعال ، امر به پرستش غیر او را جداً جاهلانه می نماید و اگر پرستش عقلاً سزاوار اوست ، ادب پرستشگری را باید از خود او الهام گرفت و هیچ شیوه ای جز آن ، در خور تحسین و قبول نیست . تجربه ثابت کرده است که هرگاه بشر ، خود ، خواسته است مبتکر نحوه اظهار عبودیت باشد . ] همچون مناجاتی که در نیایش شبان قوم بنی اسرائیل آمده [ نتوانسته است ادب مقبولی را در این ارتباط اظهار نماید .

بهداشت جسم و نظافت لباس

گرچه وضو و غسل مقدمه نماز می باشند و به طفیل ذی المقدمه به عرصه الزام و وجوب را ه یافته اند و هرگز نمی توان چنین گفت : نماز واجب و مفید است زیرا مقدمه آن موجب بهداشت جسم می شود اما می توان در کنار سلامت روح و بهداشت روانیِ نمازگزار به این درآمد نیز اشاره کرد که نمازگزار از یکنوع مواهب تبعی و جسمی نیز برخودار می گردد . چرا که جسم او روزانه چندین بار در قالب وضوء و غسل شستشو می شود و مجبور است مواضع وضو را از هرگونه چرک و مانعی پاک نماید . همچنین او باید لباسهای خود را پاک و زینت ظاهری آنرا فراهم نماید .( ۲ ) و در هنگام نماز حتی الامکان آراسته و معطر باشد ( ۳ ) تأثیر این نظم ظاهری در سایر بخش های زندگی نمازگزار نیز باقی می ماند و او را به عنوان شخصیتی آراسته و منظم معرفی می کند .

یک پزشک متخصص می گوید :

« قبض و بسطی که عروق جلدی در قالب جریان آب در وضوبر آنها می یابند موجب ازیادد حرکت قلب و نشاط مبادلات جسمی می گردد و حرکات تنفسی ، جذب اکسیژن و دفع کربن را آسان می نماید و سبب تمدد اعصاب می شود . همچنین او را از ابتلاء به بیماریهای مختلف مصون می دارد . همانگونه که شستشوی اجباری دستها برای وضو روزانه حداقل پنج بار ، عامل نظافت دستها و پیشگیری از ورود میکروبهای مختلف به دهان و ابتلاء به بیماری گوارشی و سایر امراض صعب العلاج می شود . » ( ۱ )

یکی از اساتید دانشکده پزشکی دانشگاه اسکندریه قاهره رسالة پایان نامة دکترای خود را به بررسی تأثیر شگفت انگیز نماز در صیانت از بیماریهای عضلانی از جمله بیماری فراخی رگهای پا ، اختصاص داده وکتابی در این ارتباط تدوین نموده است که در آن بطور مبسوط اثار طبی نماز بر عضلات پا ، مورد بررسی قرار گرفته است . ( ۲ )

یکبار دیگر تذکر این نکته لازم است که نماز ، یک عبادت است و عبادت از طریق پزشکی و جسمی قابل توجیه نیست زیرا یک امر روحانی و عبادی اصولاً نیازی به چنین توجیهاتی ندارد .

احساس قدرت و عزت

نماز . با آنکه احساس تواضع و فروتنی را در انسان بر می انگیزد اما بیهچوجه به نمازگزار اجازه نمی دهد در خود احساس ذلت یا فرومایگی داشته باشد . نماز ، انسان را به قدرت لایزال الهی متصل می گرداند و از این جهت در انسان احساس قذرت و عزت را برمی انگیزد . مؤمن هرکجا احساس تگنا کند به نماز متوسل می شود ( ۱ ) و در پرتو آن گره های کار خود را می گشاید امیرالمومنین علیه السلام در مناجات با خدای متعال چنین عرض می کند :

« الهی کفی بی فخرا ان اکون لک عبدا و کفی بی عزا ان تکون لی ربا . » ( ۲ )

خدایا این افتخار مرا بس که بندة تو باشم و این عزت مرا کافیاست که تو پروردگار من باشی !

نماز ، سندی است بر عبودیت بنده و پروردگاری خالق و شاهد صدقی است بر این پیوند با برکت و افتخار آفرین !

سابقه تاریخی نماز

قدیمی ترین عبادتی که در تمامی ادیان گذشته سابقه حضور دار نماز است . اینک به بررسی نمونه هایی از آنکهدر روایات به آن اشاره شده است ، می پردازیم .

۱- نماز حضرت آدم علیه السلام :از صُحْف حضرت ادریس نقل شده که در نخستین روز اقامت حضرت آدم و حضرت حواء در زمین ، خداوند ، نماز عصر و مغرب و عشاء را مجموعاً ۵۰ رکعت به حضرت آدام واجب کرد .( ۱ )

۲- نماز حضرت شیث علیه السلام :وقتی حضرت آدم وفات یافت حضرت شیپ او را غسل داد و بر وی نماز خواند، همانگونه که امروز ما نماز می خوانیم . ( ۲ )

۳- نماز حضرت ادریس علیه السلام : در روایتی امام صادق علیه السلام به یکی از یاران خود سفارش می فرمایند : وقتی به مسجد کوفه شرفیاب شدی بهمسجد سهله نیز برو و در انجا نماز بخوان و از خدا طلب حاجت کن زیرا مسجد سهله خانة حضرت ادریس است که در ان خیاطی می کرد و در ان نماز می خواند . ( ۳ )

۴- نماز حضرت نوح علیه السلام : کشتی حضرت نوح دارای پنجره ها و سوراخهایی بود که از آن نور خورشید به داخل منعکس می گشت و از این طریق وقت نماز را تشخیص می دادند . ( ۴ )

۵- نماز حضرت صالح علیه السلام : وقتی قوم صالح از حضرت خواستند به عنوان نشانة پیامبری ناقه ای را از کوه بیرون اورد که حامله باشد ودر همان آن ، وضع حمل کند ، حضرت صالح فرمود آنچه که از من درخواست نمودید کار دشواری است ولی نزد خداوند آسان است . سپس بپاخاست و دورکعت نماز خواند و سر به سجده نهاد و تضرع کرد ، قبل از انکه سر از سجده بر دارد به امر خداوند کوه شکافته شد و صدایی از آن بگوش رسید که جمعی را مدهوش نمود و ناقه ای با همان خصوصیات ظاهر گشت . ( ۱ )

۶- نماز حضرت ابراهیم علیه السلام : حضرت ابراهیم انگاه که همسر و فرزند خود را در کنار کعبة نو بنیاد نهاد دست به دعا برداشت و به خدای متعال چنین گفت : خدایا ّ من ، خاندان خود را در سرزمینی غیر حاصلخیز و در کنار خانه ات ترک نمودمتا نماز را بپا دارند پس دلهای مردم را در هوای ( گرو ) آنان قرداد دِهً . ( ۲ )

۷- نماز حضرت اسماعیل علیه السلام : قرآن کریم حضرت اسماعیل را از این جهت می ستاید که او خاندان خود را به نماز توصیه می فرمود : ( ۳ )

۸- نماز حضرت اسحاق علیه السلام و حضرت یعقوب علیه السلام و حضرت لوط علیه اسلام :

کتاب آسمانی مسلمانان پس از اشاراتی به تاریخ انبیاء یاد شده می فرماید : ما آنان را پیشوایانی قراردادیم که مردم را به مکتب ما هدایت می کنند و به آنان انجام نیکی ها و اقامه نماز و اداء زکاه را الهام نمودیم . ( ۴ )

۹- نماز حضرت شعیب علیه السلام : بت پرستان زمانِ حضرت شعیب علیه السلام در برابر دعوت آن حضرت به پرستش خداوند یکتا می گفتند : آیا نماز تو ، فرمان می دهد که ما آنچه را پدرانمان می پرستیدند رها نمائیم . ( ۵ )

۱۰- نماز حضرت موسی علیه السلام : وقتی حضرت موسی به کوی طور امد و پیام رسالت را دریافت داشت و مأمور به بیرون آوردن کفش و رعایت احترام آن مکان مقدس گردید خداوند متعال به او فرمود : من خدای یکتایم پس مرا عبادت کن و نماز را بپادار ! ( ۶ )

۱۱- نماز حضرت لقمان علیه السلام : حضرت لقمان ضمن وصایای حکیمانه خود به فرزندش چنین می فرماید : ای فرزندم نماز را بپادار . ( ۱ )

۱۲- نماز حضرت داود علیه السلام :حضرت داود یک روز را جهت رسیدگی به امور مردم و قضاوت در میان انان اختصاص می داد و یک روز را برای عیادت می گذارد که در آن ، بدور از همه مردم در محراب خود به نماز می ایستاد . ( ۲ )

۱۳- نماز حضرت سلیمان علیه السلام : حضرت سلیمان نماز صبح را در شهر شام و نماز ظهر همان روز را در فارس می گذارد . ( ۳ )

۱۴- نماز حضرت یونس علیه السلام : در تفسیر آیة شریفه « فلو لا انه کان من المبحین »( ۴ )

گفته شده که مراد آنست که اگر حضرت یونس از نمازگزاران نبود مدت بیشتری می بایست در شکم ماهی باقی بماند . ( ۵ )

۱۶- نماز حضرت عیسی علیه السلام : آنگاه که در میان گهواره به امر خداوند سخن آغاز کرد خود را اینگونه معرفی نمود : من بنده خدا هستم که کتاب آسمانی را بر من نازل کرد و مرا پیامبر قرارداد ودر هرجا که باشم مرامایه برکت قرار داد وبه نماز و زکوه تا وقتی جان در بدن دارم مرا توصیه نمود .( ۷ )

۱۷- نماز حضرت ایوب علیه السلام : وقتی خداوند روحیه بندگی و سپاسگزاری حضرت ایوب علیه السلام را ستود، شیطان حسادت کرد و گفت خدایا اموال او را از وی بستان و ببین آیا باز هم چنین روحیه ای خواهد داشت یا خیر ؟! خداوند شیطان را مسلط بر اموال او قرارداد و شیطان همه احشام ایوب را نابود کرد و بعد در لباس چوپانی نزد حضرت ایوب آمد دید ایوب به نماز ایستاده پس از نماز به او گفت آیا می دانی خدائی که تو برای او عبادت می کنی با شترهای تو چه کرد ؟ حضرت ایوب فرمود : مال من نبوده مال خود او بوده و به عاریه داده بود و او صاحب اختیار است که هر وقت بخواهد بستاند ...( ۱ )

۱۸- نماز حضرت خضر علیه السلام : علی بن ابراهیم گوید : پدرم در یک یاز سفرهای خود در مسجد کوفه خضر را زیارت کرد که در جای جای مسجد نمازمی خواند . ( ۲ )

۱۹- نماز حضرت ذالکفل علیه السلام : وی مأمور شد که قوم خود را به جهاد با ظالمین فراخواند اما قوم او گفتند از خدا بخواه ما را از این تکلیف معاف فرماید .آن حضرت بپاخاست و نمازی اقامه کرد و ... ( ۳ )

در مورد سابقه تاریخی نماز در روایتی چنین می خوانیم :

« هی اخر وصایا الانبیاء »( ۴ )

از این روایت می توان استفاده کرد که تمامی یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر الهی، با نماز مأنوس و سفارش کنندة به آن بوده اند .

قبله

شانزده ماه از تشکیل حکومت اسلامی پیامبر اکرم ( ص ) در مدینه گذشت ، در کنار هجمه ها و عملیات نظامی ، یک جنگ روانی و تبلیغاتی همواره نهاد پیامبرِ رحمت را بخود مشغول می داشت . چرا که یهودیانِ یثرب همواره مسلمانان را در ارتباط با عدم استقلال در امر قبله و توجه به سوی بیت المقدس در هنگام عبادت سرزنش می دادند و رهبر جامعه اسلامی بی صبرانه نزول پیک الهی را در امر تغییر قبله مسلمانان انتظار می کشید . تا آنکه در روز دوشنبه نیمه ماه رجب از سال دوم هجرت آیه نازل شد.

« قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ماکنتم فولوا وجوهکم شطره » ( ۲ )

با این پیام ، قبله ; مسلمانان یک نیم دائره تغییر کرد و از شمال به سمت جنوب ، جهت گرفت . محل نزول این آیه مسجد ذوقبلتین نام گرفت و مسلمانان با خشنودی و افتخار از آن پس بسوی کعبه نمازگزاردند .

آنچه به عنوان یک سوال می توان مطرح کرد این است که : چرا اصولاً باید به سمت مکان و موقعیت خاصی نماز خواند ؟ مگر خدای لامکان به مکانی خاص اختصاص دارد ؟

خیر : خدا به مکان خاصی اختصاص ندارد و مکان نمی پذیرد قرآن با صراحت در این باره می فرماید :

« و اینما تولوا وجه الله » ( ۱ ) بهر طرف که رو کنید رو به سوی او دارید . لذا خوفی از تخریب مساجد توسط نااهلان نیست اگر خانه خراب شود صاحب خانه هست . آری ! بیت ، نشانی از صاحب بیت دارد . لذا جهت گیری ابدال بسوی خانه است و جهتگیریِ قلوب بسوی صاحب خانه ! مقدس ترین مکانهای روی زمین که نشانه هایی از پیامبران بزرگ خدا دارد و کتاب مجسم خاطرات توحیدی است پایگاه توحیدی و قبله موحدان قرارگرفته ، تا با توجه به این مرکز معنوی که از هر الایشی بدور است تمامی آلایشها را از دل بدور و قلب را بسوی او پرواز دهیم . ( ۲ )

امام صادق ( ع ) می فرماید :

« آنگاه که بسوی قبله رو کردی از تمامی دنیا و شئون دنیایی خلائق و امور مربوط به آنان مأیوس باش و قلب خود را از هر سرگرم کننده ای پاک کن و در درون عظمت خدا را مجسم دار و به یادآور و وقوف خود را در پیشگاه خدا ، آنزمان که اعمال گذشتههر یک از انسانها پیش روی آنان نهاده می شود ... » ( ۱ )

در هر سجده ای که دل به سوی حق می نهد جسم نیز به سمت و سوئی است پس چه بهتر که همه موحدان سمت و جهت واحد داشته باشند ، در برابر خانه ای بایستید که برای عبادت بر پا شده است . نظم واحد و ترکیب هماهنگ را بپذیرند . نه تنها عبادت بلکه عموم فعالیتها و تلاشها همانند ذبح حیوانات ، خواب و خوراک پوشیدن لباس و بصورتهائیالزامی و ترجیحی از همین نظم و صبغه و اهنگ معنوی تبعیت می کند .

معنای واقعی اقامه نماز

در قرآن بیش از ۱۰۲ مرتبه نماز و احکام و آثار گوناگون آن مطرح شده ، اما معمولاً « اقامه نماز » محور سخن و تأکید بوده است . باید پرسید چه فرقی است بین گزاردن نماز و بپاداشتن آن ؟ برای درک تفاوت بین این دو مفهوم به سخن زیبای مقام معظم رهبری حضرت آیه الله العظمی خامنه ای مد ظله العالی مراجعه می کنیم :

« به نظر می رسد که اقامه نماز ، چیزی فراتر از گزاردن نماز است یعنی فقط همین نیست که کسی خود ، به عمل نماز قیام کند بلکه این نیز هست که جهت و سمت نماز ، جهت و سمتی که نماز بدان فرا می خواند به راه افتد و دیگران را نیز براه اندازد گویا بر پاداشتن نماز آنست که انسان با کوششی بایسته ، جو و فضای زندگی خود و دیگران را جوی نمازگزارانه یعنی خداجویانه و خداپرستانه بسازد و همه را در خط و جهت نماز به راه افکند .» ( ۲ )

استاد شهید آیه الله مطهری ( ره ) در مورد معنی اقامه نماز چنین می فرماید :

« بپاداشتن نماز آنست که حق نماز ادا شود ، یعنی نماز بصورت یک پیکر بی روح انجام نگردد ، بلکه نمازی باشد که واقعاً بنده را متوجه خالق و آفرینیده خویش سازد.» (۱)

یکی از اساتید دانشگاه مشق در کتابی که برای توجیه دانشجویان نسبت به نماز تدوین نموده ، درمورد اقامه نماز چنین می گوید :

اقامه نماز یعنی اداء آن به بهترین وجه ممکن از طریق :

۱- دقت در تحصیل طهارت ، شادابی و صحت وضو ، پاکی بدن ، لباس و مکان نماز و پاکی از آلودگی های اخلاق زشت بوسیلهتوبه و پشیمانی ، چرا که وضو و نظافت ظاهری باید همراهبا صفاء و طهارت قلب باشد .

۲- دقت در انجام واجبات و مستحبات نماز و ارائه صحیح اذکار آن به عنوان ساختار و ارکان نماز .

۳-مواظبت بر روح نماز ] که عبارتست از اخلاص و حضور قلب [ بوسیله خشوع و فروتنی و آرامش بدن ، در نماز اماکن پذیر خواهد بود . ( ۲ )

خداوند متعال می فرماید : « قد افلح المومنون الذین هم فی صلوتهم خاشعون » ( ۳ )

هدف از نماز ، خضوع قلبی است نه فقط خضوع بدنی بنابراین خداوند نمی پذیرد که نمازگزار به زبان بگوید الله اکبر ولی در قلب او چیزی دیگری بزرگتر باشد یا بگوید « وجهت وجهی » در حالیکه قلب او متوجه غیر خدا و مشاغل دنیایی و بهره های ناپایدار آن باشد .

بررسی کاربردهای گوناگون لفظ صلاه در قرآن این نتیجه را ارائه می کند که نه تنها صلاه به تنهایی مورد ستایش نیست بلکه معمولاً از « مصلین » در برابر « اقامه کنندگان نماز » نکوهش شده است ( ۱ ) هرکجا لفظ صلاه بدون اقامه بکار رفته است بدنبال آن دوام و محافظت بر نماز مورد تذکید قرار گرفته است . ( ۲ )

برابری نماز با ایمان

پس از آنکه از ابتدای بعثت پیامبر اکرم (ص)تا حدود شانزده ماه مسلمانان ؟عبادات خود را به سوی بیت المقدس انجام میدادند،بنابه مصلحت یخاص و با هدف رهائی از سرزنش یهود د رمورد عدم استقلال قبله مسلمیی،قبله مسلمانان از بیت المقدس ،به سو یکعبه تغییر یافت مسلمانان با این سوال مواجه شدند که حکم نمازهائیکه بسوی بیت المقدس گذارده اند چیست؟آیا آنها مقبول قرار م یگیرد یا نیاز با قضاء و تکرار دارد؟این آیه شریفه نازل شد:

«و ما کان الله لیضیع ایمانکم»[۲]

خداوند ایمان شا یعنی نمازهای گذشته شما را ضایع نمی کند و بدون اجر و مهمل نم یگذارد.

نقش نماز در اصلاح جامعه

در روایات بسیاری اظهار امید واری شده که نماز خوان اگ رمبتلا به فساد اخلاقی باشد کمکم تحت تاثیر معنویت نماز اصلاح می گردد و این دو(نماز فساد اخلاقی)با هم در ادامه قابل جمع نیستند.در روایتی در این رابطه چنین می خوانیم«جوانی ا زانصار که در صف جماعت با پیامبر نمازا می خواند مبتلا به فساد اخلاق بود.یاران پیامبر با شنیدن این آیه که خداوند متعال می فرماید نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد [۳]خدمت حضرت ،حال این جوان را گزارش کردند که …؟حضرت فرمودند:

«ان صلاته تنهاه یوما ماظ»

یعنی:«بالاخره در آینده نماز روی او تاثیر می گذارد و او را اصلاح م یکند» و دیری نپائید که این جوان توبه کرد واصلاح شد.۱

آری به فرمایش قرآن تارکین نماز همان مجرمینی هستند که وقتی از آنان سوال م یگردد چه چیز باعث شد شما جهنمی شوید؟م یگویند:ما نماز نمی خواندیم۲و همان پشیمانی و حسرتمند است که به هنگام مرگ می گوید:«رب ارجعون »خدایا مرا بازگردان تا نمازهائی که نخوانده ام بخوانم ام به او پاسخ منفی داده می شود.۳چه نیکو فرموده است رهبر کبیر انلاب اسلامی حضرت امام خمینی (قدس سره ) که :

«اکثر پرونده های جرم و جنایت در دادگاهها مربوط به تارکین نماز است»

اذان و اقامه

اذان ،فریاد بیداری ،صلای رحمت و ترانه عبودیت و عشق مخلوق به خالق است.نغمه جانبخش اذان بلال ،آرامش و صفا را بر قلب ملکوتی پیامبر و الهان وارستگان حاکم می ساخت،چه زیباست ان سرود مسجع آزادی و ایمان که ستایش مطلق را می ستاید و سر گشتگان را به سرای امن او م یخواند،با نام اله شروع م یشود و با نام او ختم میگردد نخستین صدای آشنائی است که گوش نوزاد را نوازش م یدهد،در خلوتها و صحراها مونس تنهائی انسان۴ و هشداری است به تمامی جهانیان که خدا از هر شاغلی برتر و فراتر از هر توصیفی است .رو به سوی او آرید که او بزرگتر است و جز او کسی شایسته توجه نست .او که سفیرانی را به عنوان پیامبر بسو یانسانها فرستاده است تا راهنمای آنان باشند او که اینک به (هنگام نماز)شما را به خو دفرا م یخواند .م یخواند تا رستگار کند.م یخواند تا برترین پاداشها را در برابر بهترین اعمال بشما ارزانی دارد .آری او برتر است و جز او چیزی نمی تواند پاسخگوی نهاد انسان و اله وسرگردان باشد..

فقیه عارف،آیه الله ،محوم میرزا جواد ملکی تبریزی (ره)میگوید:

«آنگاه که الله اکبر را شنیدی قلب را متوجه عظمت و بز۱رگواری ذات اقدس حق نما و دنیا و آنچه را که در آن است کوچک شمار تا درتکبیرت دروغگو نباشی و هرگاه لاالااله الا الله را شنیدی هر معبودی غیر از او را از لوح دل محو کن.»


وضوء

قبل تاز حضور در پیشگاه معبود ،برای انجام این ملاقات ،کسب آمادگی م یکنیم صورت و دستهای خود را با ترتیب خاصی شستشو می دهیم و آماده دیدار می شویم.دلیل انجام این مقدمه چیست/در روایات اسلامی به چند مورد به عنوان اسرار و آثار وضوء اشاره شده گردیده است:

۱ـ شاخص اطاعت:امام باقر (ع)فرمود:وضو یک یاز حدود دستورات الهی است که خداوند برای شناسائی مطیع و عای آنرا واجب فرموده است.۲

۲ـ آراستگی ظاهر در حال ملاقات:در یک روایت زیبا کلام امام (ع) در توجیه یک یاز شاگردان خوددچنین م یفرماید:اگر کسی بگوید چرات خداوند امر فرمود به وضو و به ان آغاز کرد؟پاسخ کژم یگوئیم :برای آنکه عبد در مقام مناجات و گفتگو و در حال ملاقات با خالق پاک و طاهر باشد و اطاعت خود را در برابر او باثبات رساند .۳

۳ـ نشاط و رفع کسالت :در همین روایت امام (ع)به عنوان دلیل دیگر جوب وضو می فرماید:

«مع ما فیه من ذهاب الکسل و طرد انعاس»

یعنی:«باضافه آنچه گذشت وضو،موجب از بین رفتن سالت و دوری خوا ب آلودگی و سستی می گردد.»

۴ ـنشان سفید روئی د ر قیامت:مردی از پیامبر اکرم (ص)پرسید:روز قیامت از بین جمعیت انبوهی که از زمان حضرت نوح تا عهد شما اجتماع کرده اند چگونه امت خود را شنائی می کنید؟حضرت فرمود:امت من چهره های تابنده و درخشانی دارند که بر اثر وضو این زیبائی در سیمای آنان دیده می شود و هیچکس دیگر چنین ویژگی و نشانی ندارد.۴

۴ـ طولانی شدن عمر:پیامبر اکرم (ص)م فرمایند:

«اکثر من الطهور یزد الله فی عمرک»۱

یعنی:طهر چه م یتوانی بیشتر طاهر (با وضو )باشد خداوند عمرت را زیادتر می کند.»(ادامه روایت روشن می کند که مراد ا زظهور ،وضو است)این وعده بحق خداوند متعال توجیه علمی و پزشکی نیز دارد که به طور طبیعی افرادی که جهات بهداشتی خصو صا نظافت پوست بدن را رعایت کنند از سلامت جسمی و دوام عمر بیشتری برخوردار خواهند بود.

۶ـ درک ثواب شهداء:در روایات ،تاکید زیادی بر دائم الوضو بودن شده است .دائم الوضو بودن یعنی یک رشته دائمی عبادی با خدا داشتن ،یعنی صیقل دادن منظم روح یعنی زدودن عبار از دل د روایتی پیامبر اکرم(ص)ضمن تاکید بر حفظ این امتیاز در تمامی حالات می فرمایند:

«و ان استطعت ان تکون ابدا علی وضوء فافعل فان ملک الموت اذا قبض روح العبد و هو علی وضوء کتب له شهاده»

یعنی :«اگر می توانی همیشه با وضو باشی این عمل را ترک نکن چرا که ملک الموت آنگاه که روح بنده ای را که با وضو باشد او را شهید محسوب خواهدنمود.۲

جفای به خدا

خداوند متعال که سمت مربی جهان را به خود اختصاص داده است (رب العالمین)از هر فرصتی برای سوق انسان به سوی کمال بهره می جوید و همواره برخلاف انسان در پی فرصتی برای تجدید رابطه با انسان و کاهش داد ن فاصله هاست.لحن بیان و تعبیراتی که خداوند متعال در قرآن یا در احادیث قدسی برای دعوت انسان به آشتی و تجدید رابطه با خدا ،به کار برده ،فقط در قالب سخن امام سجاد(ع)قابل توصیف است که به خداوند متعال عرض میکند.«کانک استحییتنی» ۳تو می خواهی (با این بیانها و برخوردها )مرا شرمنده کنی.وضو یکی از اعمالا ساده و راحتی است که خداوند آنرا بهانه ای برای تجدید دوستی و رفع نیازهای انسان قرار داده است در روایتی از احادیث قدسی در این مورد چنین آمده است:

«من احدث و لم یتوضا فقد جفانی و من توضا و لم یصل رکعتین فقد جفانی و من احدث و توضا وصلی رکعتین و دعانی و لم احبه فیماسالنی من امر دینه و دنیاه فقد جفوته و لست برب جاف»۱

یعنی:«هر کس وضوش باطل شود و وض نگیرد به من جفا کرده است و هر کس وضو بگیرد و دو رکعت نماز نخواند باز هم به من جفا کرده است و هر کس وضو بگیرد و نماز بخواند و از من تقاضائی و من به او جواب ندهم چه خواسته او در ارتباط با امر دین باشد یا دنیا من به او جفا کرده ام و من خدای جفا کار نیستم.»

تکرار وضو

نشاط نو و تجدید روحیه ، خواست طبیعی انسان و همساز با فطرت بشری است تکرا وضو به عنوان یک عامل نشاط مورد ستایش و توجه خاص اسلام قرار گرفته است .امام صادق (ع)می فرماید:«تجدید وضو بدون آنکه وضوی قبلی باطل شده باشد موجب تجدید توبه انسان قبل از استعفار و درخواست او می گردد»۲و در روایت دیگری حضرتش می فرماید:«الوضوء علی الوضء نور علی نور»۳

یعنی :«وضو گرفتن برای کسی که وضودار است نوری افزون بر نورانیت قبلی.»

شاید رمز این تاکیدات در مورد دوام و تکرار وضو این باشد که اکثر فعالیتهای انسان الزاما یا ترجیحا مقید به وضو است.غیر از نماز و طواف که الزاما مقید به وضو است دست زدم به قرآن و نام خدا و پیامبرو امامان معصوم (ع)حتی اگر به صورت آرم درآید ممنوع است و در موارد زیر داشتن وضو مستحب است :نماز میت،قرائت و کتابت قرآن هنگام خوابیدن ،مس حواشی قرآن ،انجام کارهائی که به آن اهمیت می دهد،تماس با همسر ،بازگشت از سفر و ورود به منزل ،تجدید وضوء سابق برای به جای آوردن نماز ،پس از خوردن دماغ یا تهوع ،پس از بذله گوئی ،بدنبال دروغ یا غیبت ،به موقع صرف غذا ،برای زنان هنگامی که به جای نماز در ایام عادت ماهیانه بر سر سجاده می نشیند و …


تر ک نماز

بررسی روایاتی که در مورد نماز آورده شده است این نتیجه را روشن می کند که مسئله نماز آنقدر مهم و حساس است که گویا در حوزه اسلامی اجازه طرح مسائل مربوط به ترک آن کمتر داده شده است و همه تاکیدها و هشدارها مروبط به این است که نباید آنرا کوچک شمرد و به آن بی اعتنائی کرد و ترک آن آنقدر سنگین و وحشتناک است که نیم توان گفتگوئی در مورد آن مطرح نمود .اگر در این روایت آمده است که نخستین پرسش روز قیامت از نماز است در ارتباط با کیفیت و چگونگی آن سوال می شود نه از وجود و عدم آن زیرا تارک الصلاه به حمکم ارتداد و کفر جزء گروههائی است که بدون سوال راه جهنم را طی می کند لذا در روایاتی که سوال نخست را در قیامت مربوط به نماز می داند این جمله اضافه گردیده است که :

«ان قبلت نظر فی غیرها و ان تقبل لم ینتظر فی شیی من عمله»

یعنی:«اگر نمازی که خوانده مورد قبول واقع شد،بقیه اعمال مورد برسی قرار می گیرد والا به بقیه اعمال حتی نگاه نمی کنند!»۱

علما اهل سنت اعتقاد دارند که اگر کسی حتی یک نماز واجب را عامدا ترک نماید به عنوان منکر ضروری دین و خارج از رقبه اسلام باید کشته شود.و خونش را هدر می دانند.گر چه برخی گفته اند برای تحقق حکم قتل،ترک مکرر صلاه از روی عمد لازم است اما فتوای عموم علماء اهل سنت۲

این است که:

«من دعی الی صلاه فی وقتها فقال لا اصلی و امتنع حتی فاتت وجب قتله»۳

یعنی :«اگر کسی دعوت شود به نماز و در پاسخ بگوید من نماز نمی خوانم و از خوتندن نماز امتناع تا وقت نماز بگذرد ،کشتن او واجب است»

یکی از متفکران و دانشمندان معاصر اهل سنت۴در کتب فقهی خود که در اکثر دانشگاههای عربی به عنوان متن درسی انتخاب شده است می گوید :مسلمانان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که نماز بر هر مسلمان بالغ و عاقل ….واجب است و نیز تمامی مسلمانان بر این باورند که هرکس نماز را منکر شود کفار و مرتد است…و اما آنکس که نماز را از روی سستی و استخفاف به آن ترک کند فاسق و گناهکار است مگر آنکه تازه مسلمان باشد و آنقدر با مسلمانان همزیستی نداشته باشد که فرهنگ نماز را فرا گیرد….

ابوحنیفه می گوید:«تارک نماز از روی سستی فاسق است و باید زندانی و تنبیه شدید شود بطوریکه خون از بدن او جاری شود تا آنکه نماز بخواند و توبه کند یا در زندان بمیرد و همین حکم و در مورد کسی که روزه ماه رمضان را ترک کند جاری می شود .اما حکم به قتل این افراد منوط به انکار وجوب این فرائض و بی اعتنائی به آنهاست همانند روزه خواری علنی و بدون عذر…سایر فقها اهل سنت بر این اعتقادند که ترک کننده نماز بدون عذر اگر چه فقط یکبار نماز را ترک کند سه روز زندانی می شود تا توبه کند والا کشته می شود.۱

علماء شیعه نیز می گویند :«هر کس فریضه ای را همچون نماز ،زکات ،خمس،حج و روزه را ترک کند بر حسب نظر حاکم اسلامی ،تنبیه می شود اگر توبه نکرد و به روش خود ادامه داد برای مرتبه دوم و سوم نیز به همین ترتیب تنبیه و تعزیر می شود واگر پس از این مراحل باز هم تسلیم حق نگردید در مرتبه چهارم به اعدام محکوم می گردد.۲

در روایات متعدد و متون بسیاری به کسی که نماز نمی خواند عنوان کافر داده شده است و وقتی از امام صادق (ع)سوال شده است و وقتی از امام صادق سوال شد چرا به افرادیکه مبتلا به فساد اخلاق در جامعه هستند کافر گفته نمی شود لکن به تارکالصلاه کافر می گویندفرمود:

«لان الزانی و ما اشبهه انما یفعل ذالک لمکان الشهوده لانها تغلبه و تارک الصلاه لا یترکها الا استخفا فابها»۳

یعنی:«به این دلیل که بدکاران به جهت غلبه بر شهود آلوده شده اند (و با خدا سسر جنگ ندارند)اما تارک الصلاه نماز را از روی بی اعتنائی به فرمان خدا ترک می کند.»

گناه و آلودگی

یکی از میراثهای ارزشمند در فرهنگ اسلامی دعاها و مناجاتهائی است که ائمه معصومین صلوات الله علیه اجمعین به یادگار مانده است که در آن،معارف اسلامی به زبان دعا بیان شده است .در دعاهای ابوحمزه ثمالی امام سجاد (ع)به بررسی عوامل بی رغبتی نسبت به نماز و مناجات پرداخته و به خداوند تبارک و تعالی عرض میکند:

«خدایا چه شده است که هرگاه با خود می گویم که آماده نمازی شوم و مناجاتی با تو داشته باشم .کسالت را د رهنگام نماز بر من مسلط می نمائی؟و لذت مناجات را زا من سلب می کنی …شاید مرا بی اعتنا به ربوبیت خود یافتی و از خود دور نموده ای …شاید به جرم و گناهم یا بی حیائی من مرا مجازات نموده ای ؟شاید مرا مانوس با اهل بطالت میدانی و انس با نماز را از من سلب می کند .آری بدینسان است امام(ع)،گنا و آلودگی را از عوامل مهم بی رغبتی به نماز معرفی می فرماید…۱

عدم شناخت و بی مهری به خداوند

شخصیتی که ناشناخته و توصیف نشده باشد ،جاذبه و حریم نخواهد داشت .در سوره مبارکه حمد خداوند سبحان ،نخست خود را برای جهانیان توصیف میکند که رابطه اش با آنان رابطه مالک و مربی است و او نسبت به مملوکین و مربوبین خویش سراپا محبت و لطف است و این ارتباط با ختم پرونده انسانها در نشاه اولی و دار دنیا قطع نمیگردد و در جهان آخرت ،مرکز همه توجهات و قدرتها اوست و لا غیر.پس از آنکه انسان ،خدای خویش را شناخت و در پرتو این شناخت احساس محبت و عشق پیدا کرد آنگاه از قول انسان می فرماید:«ایاک نعبد و ایاک نستعین»

آنکس که در براب ردرای بیکران رحمت و لطف الهی سرتعظیم فرو نمی آورد و نسبت به او احساس محبتی ندارد ،او را نشناخته که احساس بیگانگی دارد .در یک روایت قدسی خداوند متعال رغبت و عشق به نماز را ناشی از شناخت و محبت به خداوند می داند و می فرماید:

«یابن عمران لو رایت الذین یصلون لی فی الدجی و قد مثلت نفسی بین اعینهم و هم یخاطبونی …یابن عمران کذب من زعم انه یجبنی فاذا جنه اللیل نام عنی الیس کل محب یحب خلوه حبیبه »۱

یعنی :«ای موسی !اگر ببینی آنان را که در درون شب برای من نما زمی خوانند (آنگونه مرا شناخته و درک کرده اند گویا)من در پیش چشمان آنانم و با من به گفتگو نشسته اند…ای فرزند عمران !خطا می کند و دروغ میگوید آنکس که می پندارد مرا دوست دارد اما همینکه شب فرا می رسد می خوابد .آیا هر محبی سخن گفتن در خلوت با محبوب خود را دوست نمی دارد؟!»

دنیا زدگی

کسانی که به استعمال دود تلخ و رنج آور سیگار،علاقه مند می شوند،در اولین بار که به سراغ این سفیر بیماری و پژمردگی می روند با واکنش منفی طبع ،ذائقه و دستگاه گوارشی و تنفسی مواجه می شوند.اما پس از امدتی دجار تغییر طبع و گرایش می دهند که هیچ چیز به اندازه سیگار مورد توجه آنان نیست.

دیگر ا زغذاهای لذیذ و مفیدلذت نمی برند و تنها دود سرطان زای سیگار به آنان آرامش می دهد.دنیازدگی و محبت به دنیا نیز تاریکی و غباوتی است که زیبائیها و لذتهای معنوی و عبادی را از ذائقه انسان می برد.پیامبر بزرگ خدا حضرا مسیح می فرماید:

«صاحب الدنیا لا یلتذ بالعباده ولا یجد حلاوتها مع ما یجدحلاوتها مع ما یجد من حب المال»۱

یعنی :«دنیا پرست از عبادت و انس با خدا لذت نم یبرد در حالیکه حب مال در دل اوست.»

امیر المومنین(ع)می فرماید:

«کیف یجد لذه العباده من لا یصوم عن الوی»۲

یعنی:«چگونه ممکن است لذت عبادت را درک کند آنکس که از هواها خودداری نمی کند.»

در یک حدیث قدسی خداوند متعال به حضرت داود می فرماید:

«ما لاولیائی و انهم بالدنیا ائ لهم یذهب حلاوه مناجاتی من قلوبهم »۳

یعنی :«اولیاء من (خدا)از دنیازدگی بدورند ،همانا دنیازدگی شیرینی مناجات مرا از قلوب آنان می برد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مباحث و موضوعات در نهج البلاغه

مباحث و موضوعاتی که در نهج البلاغه مطرح است و رنگهای مختلفی به این سخنهای آسمانی داده است زیاد است .این بنده ادعا ندارد که بتواند نهج البلاغه را تجزیه و تحلیل کند و حق مطلب را ادا نماید،فقط در نظر دارد نهج البلاغه را با این دید مورد بررسی قرار دهد و شک ندارد که در آینده کسانی پیدا خواهند شد که حق مطلب را بهتر ادا کنند.

تلقی نهج البلاغه از عبادت

تلقی نهج البلاغه از عبادت چگونه است.تلقی نهج البلاغه از عبادت،تلقی عارفانه است ،بلکه سرچشمه و الهام بخش تلقی های عارفانه از عبادتها در جهان اسلام ،پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم ،کلمات علی و عبادتها عارفانه علی است.

چنانچه می دانید،یکی از وجهه های عالی و دور پرواز ادبیات اسلامی ،چه در عربی و چه در فارسی ،وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است باذات احدیت .اندیشه های نازک و ظریفی به عنوان خطابه ،دعا،تمثیل ،کنایه ،به صورت نظم یا نثر در این زمینه به وجود آمده است که راستی تحسین آمیز و اعجاب انگیز است.

با مقایسه اندیشه های ماقبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی می توان فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشه ها درجهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجودآورده است،اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش رامی پرستیدند و براثر کوتاهی اندیشه مجسمه های ساخته دست خود را معبود خود قرار می دادند و یا خدای لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل می دادند و احیانا پدر وپسر را یکی می دانستند و یا رسما اهورامزدا را مجسم می دانستند و مجسمه اش را است که همه جا نصب میکردند،مردمیساخت که مجردترین معانی و رقیق ترین اندیشه ها و لطیف ترین افکارعالیترین تصورات را در مغز خود جای دادند.

چطورشد که یک مرتبه اندیشه ها عوض شد،منطقها تغییر کرد ،افکار اوج گرفت ، احساسات رقت یافت و متعالی شد و ارزشها دگرگون گشت،

«سبعه معلقه»و نهج البلاغه دو نسل متوالی هستند ،هر دو نسل نمونه فصاحت و بلاغت اند،اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است.در آن یکی هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد ،و در این یکی عالیترین مفاهیم انسانی.

لیاقت و فضیلت

از مساله نص صریح و حق مسلم و قطعی که بگذریم مسئله لیاقت و فضیلت مطرح می شود در پاین زمینه نیز مکرردر نهج البلاغه سخن به میان آمده است ،در خطبه شقشقیه می فرماید:

به خدا سوگند که پسر ابوقحافه خلافت را مانند پیراهنی به تن کرد در حالی که می دانست ان محوری که این دستگاه باید برگرد آن بچرخد من هستم .سرچشمه های علم و فضیلت از کوهسار شخصیت من سرازیر میشود و شاهباز و هم اندیشه بشر از رسیدن به قله عظمت من باز می ماند.


نهج البلاغه و ترک دنیا

از جمله مباحث نهج البلاغه ،منع و تحذیر شدید از دنیا پرستی است .نخستین مطلب این است که چرا این همه در کلمات امیر المومنین درباره منع و تحذیر دنیا پرستی تاکید شده است به طوری که نه خود ایشان مطلب دیگری را این اندازه مورد توجه قرار داده اند.نه رسول اکرم یا سایرائمه اطهار این اندازه در باره غرورو فریب دنیا و فنا و ناپایداری آن ولغزانندگی آن و خطرات ناشی از تجمع مال و ثروت و وفور نعمت و سرگرمی بدانها سخن گفته اند.

احکام تقلید

مساله۱ : شخص مسلمان باید به اصول دین ازروی دلیل اعتقاد کندونمی تواند دراصول دین تقلید نمود،یعنی بدنن سوال ازدلیل گفته کسی راقبول کند.ولی دراحکام دین درغیر ضروریات وقطعیات باید مجتهد باشد تابتواند احکام راازروی دلیل بدست آورد،یاازمجتهد تقلید کند،یعنی بدستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خودعمل نماید ،که یقین کند ،تکلیف خود را انجام داده است ،مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست ،آن عمل را انجام ندهد،و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند آن را به جا آورد.پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند با احتیاط عمل کنند ،واجب است از مجتهد تقلید نمایند.

مساله ۲ : تقلید در احکام ،عمل کردن بدستور مجتهد است .و از مجتهدی باید تقلید کرد که مرد ،بالغ،عاقل و شیعه دوازده امامی و حلال زاده و زنده و عادل باشد.عادل کسی است که کارهایی را که براو واجب است بجا آورد و کارهایی راکه براوحرام است ترک کند ونشانه عدالت این است که درظاهرشخص خوبی باشد،که اگرازاهل محل ویا همسایگان ویا کسانیکه با اومعاشرت دارند حال اورابپرسند خوبی اورا تصدیق نمایند.ودرصورتی که اختلاف فتوا بین مجتهدین درمسائل محل ابتلاولواجمالا معلوم باشد لازم است مجتهدی که انسان ازاوتقلید می کنداعلم باشد یعنی درفهمیدن حکم خداازتمام مجتهدهای زمان خودبهتر باشد.

مساله۳ : مجتهدواعلم را ازسه راه می توان شناخت:اول آنکه خود انسان یقین کند،مثلا آنکه ازاهل علم باشد وبتواند مجتهد اعلم رابشناسد.دوم آنکه دونفر عالم وعادل،که می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند،مجتهد بودن یااعلم بودن کسی راتصدیق کنند به شرط آنکه دو نفرعالم وعادل دیگرباگفته آنان مخالفت ننمایندوظاهر اینست که اجتهاد یااعلمیت کسی به گفته یک نفر که مورد وثوق باشد نیز ثابت می شود.سوم آنکه عده ای ازاهل علم که می توانند مجتهدواعلم راتشخیص دهند،واز گفته آنان اطمینان پیدا می شود،مجتهد بودن یااعلم بودن کسی راتصدیق کنند.

مساله۴ : اگر اختلاف بین مجتهدین ولواجمالامعلوم وشناختن اعلم مشکل باشد،لازم است احتیاط کندودرصورتی که احتیاط ممکن نباشد،بایداز کسی تقلید کند که گمان به اعلم بودن اودارد،بلکه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد که کسی اعلم است وبداند دیگری ازاو اعلم نیست،باید ازاو تقلید نماید.

مساله۵ : بدست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهارراه دارد:اول شنیدن ازخود مجتهد دوم شنیدن ازدو نفر عادل که فتوای مجتهد رانقل می کنند.سوم شنیدن از کسیکه انسان به گفته اواطمینان دارد.چهارم دیدن در رساله مجتهد درصورتیکه انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد.

مساله۶ : تا انسان یقین نکند که فتوامجتهد عوض شده است،می تواند به آنچه دررساله نوشته شده عمل نماید،واگر احتمال دهد که فتوای او عوض شده جستجو لازم نیست.

مساله۷ : اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد مقلد آن مجتهد یعنی کسی که از او تقلید می کند نمی تواند درآن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ولی اگر فتواندهدوبفرماید احتیاط آنستکه فلان طور عمل شود،مثلا بفرماید احتیاط آنستکه دررکعت اول ودوم نماز بعد از سوره حمد یک سوره تمام بخواند مقلد باید یا بااین احتیاط که احتیاط واجبش می کند عمل کند ویابه فتوای مجتهد دیگری که تقلیدش جائزاست عمل نماید،پس اگر اوفقط سوره حمدراکافی بداند،می تواند سوره راترک کندو همچنین است اگر مجتهداعلم بفرماید مساله محل تامل یامحل اشکال است.

مساله۸ : اگر مجتهد اعلم بعدازآنکه در مساله ای فتوا داده یا پیش ازآن احتیاط کند،مثلا بفرماید ظرف نجس را که یک مرتبه در آب کر بشویند پاک می شود،اگر چه احتیاط آنستکه سه مرتبه بشویند،مقلد او می تواند عمل با احتیاط راترک نماید واین احتیاط رااحتیاط مستحب می نامند.

مساله۹ : اگر مجتهدی که انسان ازاو تقلید می کند،از دنیا برود درصورتی که فتوای او درنظر مقلد بوده وفراموش نکرده باشد حکم بعد ازفوت اوحکم زنده بودنش است واگر فتوای او رایادنگرفته یا فراموش کرده است لازم است به مجتهد زنده رجوع کند.

مساله۱۰ : اگر درمساله ای فتوای مجتهدی رایاد گرفته،وبعد ازمردن اودرهمان مساله برحسب وظیفه اش از مجتهد زنده تقلید نماید،دوباره نمی تواند آنرا مطابق فتوای مجتهدی که از دنیا رفته است انجام دهد.

مساله۱۱ : مسائلی راکه انسان غالبا به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

مساله۱۲ : اگر برای انسان مساله ای پیش آید که حکم آنرا نمی داند لازم است که احتیاط کند ویااینکه با شرائطی که ذکر شد تقلید نماید ولی چنانچه مخالفت غیراعلم با اعلم رااجمالا بداندوتاخیرواقعه واحتیاط ممکن نباشد ودستش به اعلم نرسد جایز است ازغیر اعلم تقلید نماید.

مساله۱۳ : اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید.چنانکه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست بااوخبر دهد که فتوای آن مجتهد عوض شده ولی اگر بعداز گفتن فتوا بفهمد اشتباه کرده،درصورتیکه ممکن باشد باید اشتباه رابرطرف کند.

مساله۱۴ : اگر مکلف مدتی اعمال خود رابدون تقلید انجام دهد،سپس از مجتهدی تقلید نماید در صورتیکه آن مجتهد به صحت اعمال گذشته حکم نماید آن اعمال صحیح است والا محکوم ببطلان است.

نجاسات

مساله۸۴ : نجاسات ده چیز است:اول بول دوم غائط سوم منی چهارم مردار پنجم خون ششم وهفتم سگ وخوک هشتم کافر نهم شراب دهم فقاع.

۱ـ ۲ـ بول وغائط

مساله۸۵ : بول وغائط انسان وهر حیوان حرام گوشتی که خون جهنده دارد یعنی اگر رگآنرا ببرند،خون ازآن جستن می کند،نجس است.وبول وغائط حیوان حرام گوشتی که خون آن جستن نمی کند مثل ماهی وهمچنین فضله حیوانات کوچک مثل پشه ومگس که گوشت ندارند پاک است.

مساله۸۶ : بول وفضله پرندگان حرام گوشت پاک وبهتر اجتناب است.

مساله۸۷ : بول وغائط حیوان نجاستخوار نجس است وهمچنین است بول وغائط گوسفندی که شیر خوک خورده است یا حیواناتی که انسان باآن نزدیکی کرده.

۳-منی

مساله ۸۸-منی انسان وحیوانی که خون جهنده داردنجس است.

۴- مردار

مساله۸۹ : مردار انسان وحیوانی که خون جهنده داردنجس است،چه خودش مرده باشدیا بغیر دستوری که شرع معین کرده کشته شده باشد.وماهی چون خون جهنده ندارد،اگر چه درآب بمیرد پاک است.

مساله۹۰ : چیزهایی از مردار مثل پشم ومووکرک واستخوان ودندان،که روح نداشته پاک است.

مساله۹۱ : اگر از بدن انسان یاحیوانی که خون جهنده دارددر حالیکه زنده است گوشت یا چیز دیگری راکه روح داردجداکنند نجس است.

مساله۹۲ : اگر پوستهای مختصر لب وجاهای دیگر بدن را بکنند پاک است.

مساله۹۳ : تخم مرغی که ازشکم مرغ مرده در می آید،اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاک است ولی ظاهر آنرا باید آب کشید.

مساله۹۴ : اگر بره وبزغاله پیش ازآنکه علفخوار شوند بمیرند،پنیر مایه ایکه درشیردادن آنهامیباشد پاک است.ولی ظاهر آنرا باید آب کشید.

مساله۹۵ : دواجات روان وعطروروغن وواکس وصابون که از خارجه می آورند،اگرانسان یقین به نجاست آنها نداشته باشد پاک است.

مساله۹۶ : گوشت وپیه وچرمیکه احتمال آن برودکه از حیوانی است که بدستور شرع کشته شده پاک است وای اگر از دست کافر گرفته شود یا اینکه دست مسلمانی باشد که ازکافر گرفته ورسیدگی نکرده که از حیوانی نیست که بدستور شرع کشته شده یا نه خوردن آن گوشت وپیه حرام است،ونماز درآن چرم جائز نیست واماآنچه ازبازار مسلمانها یا از مسلمانی گرفته شود ومعلوم نباشد که از کافر گرفته شده یا احتمال آن برود که تحقیق کرده اگر چه از کافر گرفته باشد نماز خواندن درآن چرم وخوردن آن گوشت وپیه نیز جائز است.

۵ ـ خون

مساله۹۷ : خون انسان وحیوانی که خون جهنده دارد یعنی حیوانی که اگررگ آنرا ببرند خون از آن جستن می کند نجس است،پس خون حیوانی که مانند ماهی وپشه خون جهنده ندارد پاک می باشد.

مساله۹۸ : اگر حیوان حلال گوشت رابدستوریکه در شرع معین شده بکشند وخون آن به مقدار معمول بیرون آید خونی که در بدنش می ماند پاک است،ولی اگر بعلت نفس کشیدن یا بواسطه اینکه سر حیوان درجای بلندی بوده است خون ببدن حیوان برگردد،آن خون نجس است.

مساله۹۹ : بنابر احتیاط واجب از تخم مرغی که ذره ای خون درآن است باید اجتناب کرد.ولی اگر خون مثلا در زرده باشد تا پوست نازک روی آن پاره نشده سفیده پاک می باشد.

مساله۱۰۰ : خونیکه گاهی موقع دوشیدن شیر دیده می شود نجس است وشیررا نجس می کند.

مساله۱۰۱ : اگر خونی که از لای دندانها می آید،به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بین برود اجتناب از آب دهان لازم نیست.

مساله۱۰۲ : خونیکه به واسطه کوبیده شدن،زیر ناخن یا زیر پوست می میرد،اگر طوری شود که دیگر به آن خون نگویند پاک واگرخون بگویند نجس است.

مساله۱۰۳ : اگر انسان نداند که خون زیر پوست مرده یا گوشت بواسطه کوبیده شدن بآن حالت درآمده پاک است.

مساله۱۰۴ : اگر موقع جوشیدن غذا ذره ای خون درون آن بیفتد،تمام غذا وظرف آن نجس می شود.وجوشیدن وحرارت وآتش پاک کننده آن نیست.

مساله۱۰۵ : زردابه ای که در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدامیشود،اگر معلوم نباشد که با خون مخلوط است پاک می باشد.

وضوی ارتماسی

مساله۲۶۷ : وضوی ارتماسی آنست که انسان صورت ودستها را به قصد وضو درآب فروبرد ولی مسح باتری آن دست اشکال دارد.بنا براین دست چپ رانباید ارتماسی شست.

مساله۲۶۸ : در وضوی ارتماسی هم باید صورت ودستها از بالا به پایین شسته شود،پس اگر وقتی که صورت ودستها رادر آب فرو میبرد قصد وضو کند باید صورت را از طرف پیشانی ودستها رااز طرف آرنج درآب فرو برد.

مساله۲۶۹ : اگر وضوی بعضی اعضاء راارتماسی وبعضی راغیر ارتماسی انجام دهد اشکال ندارد.

 

معرفی چند اثر مهم در تاریخ حرمین شریفین

الف) مکه

تاریخ نگاران و جغرافی دانان ،در باره هیچ شهری به اندازه مکه و مدینه ،مطلب ننوشته اند ،دلیل آن روشن است ؛چرا که همه می دانیم این دو شهر ،نزد مسلمانان از قداست برخوردار بوده و ثبت اخبار وضعیت شهر ،تحول و چونگی بناهای تاریخی-دینی آن برایمسلمانان اهمیت بسیار دارد .گر چه برخی از این آثار مکتوب کهن،به دلایل مختلف از میان رفته و حتی نسخه ای از آنها به دست ما نرسیده است لیکن بسیاری از آنها به دست آمده و اخیرا شماری دیگر در این باره تالیف شده است .در اینجا مهمترین آنها را به اجمال می شناسیم.

- اخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار؛از اوبلولید محمد بن عبدالله بن احمد ارزقی .این کتاب در اواخ قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری نگارش یافته و یکی از کهن ترین آثاری است که در باره شهر مکه انشتار یافته است این اثر با ارزش و جاودانه ،گردآوری است از اخبار و آگاهی های منحصر به فرد درباره مکه که در دو جزء و یک مجلد توسط رشدی صالح ملحس تحقیق و چاپ شده است .

- اخبار مکه فی قدیم الدهر و حدیثه از ابو عبدالله محمد بن اسحاق فاکهی .این کتاب در کنار کتاب اخبار مکه ارزقی دومین اثر کهن در باره تاریخ شهر مکه ،از قرن سوم هجری است.بخشی از این اثر از میان رفته ،و باقی مانده آن در سه مجلد توسط عبدالملک ابن عبدالله بن دهیش تحقیق و در سال ا۱۴۱۴ در شهر مکه چاپ شده است.

ـ غایه المرام باخبار سلطنه البلد الحرام ا زعزالدین عبدالعزیزی بن عمر بن محمد بن فهد(۸۵۰-۹۲۲)که سالشمار تاریخ مکه بوده و در ادامه کتاب انحاف الوری و تکمیل آن نوشته شده است.

-تاریخ مکه در اسارت فی السیلسیه و العلم و الاجتماع و العمران از احمد السباعی از معروفترین آثاری است که در دهه های اخیر در تاریخ سیاسی ،اجتماعی و علمی شهر مکه از آغاز تا پایان قرن چهاردهم هجری نوشته شده و بارها به چاپ رسیده است .چاپ هفتم این کتاب در سال ۱۴۱۴هجری بوده است.

ب)مدینه

برای شهر مدینه نیز از قدیم و جدید آثار و تواریخ فراوانی نوشته شده است که در اینجا چند متن مهم را می شناسانیم:

-تاریخ المدینه المنوره ا زابوزرید عمر بن شبه نمیری (۱۷۳-۲۶۲)این اثر از کهن ترین تواریخ محلی است که مع الاسف به طور ناقص به دست ما رسیده است .بخشی از این کتاب تاریخ و جغرافیای شهر مدینه و بخش عمده ای از آنا تاریخ تحولات سیاسی آن دردوره خلافت خلفای نخست است.این اثر در چهار جزء توسط فهیم محمد شلتوت تحقیق و نشر شده است.

-التعریف بما انست الهجره از مسجد الدین مطری(م ۷۴۱) اثری کم حجم اما بسیار ارزشمند از تاریخ مدینه است که در نیمه نخست قرن هشتم هجری تالیف شده است.

-تارخ الامراء المدینه المنوره.از عارف عبدالغنی .این کتاب اثری بی مانند است که درباره امیران مدینه از صدر اسلام تا سال ۱۴۱۷ آگاهه بسیار جالبی را ارائه کرده است.

-مدینه شناسی این کتاب از مرحوم محد باقر نجفی پژوهشگر ایرانی است که تا کنون دو مجلد آن نشر یافته و قرار است سه جلد دیگر چاپ وشد .اثر یاد شده یکی از مفصل ترین آثار تحقیقی است که به زبان فارسی در باره مدینه انتشار یافته است.مجلد نخست آن درباره مساجد و برخی از آثار تاریخی مدینه و مجلد دوم درباره جغرافیای جنگهای زمان رسول خداست.این کتاب در آلمان به چاپ رسیده و حاوی تصویرها و نقشه های جالب فراوانی است.

-افزون بر آنچه گذشت ،دهها کتاب درباره مدینه و آثار تاریخی آن نوشته شده که برخی هم به فارسی ترجمه شده است.

تخریب و بنای کعبه از آغاز اسلام تا کنون

در سال ۶۴ هجری عبدالله بن زبیر شورش کرد و شهر مکه را به عنوان مرکز حکومت خود برگزید سپاهیان شام که در پی براندازی حکومت زبیریان بودند برای تصرف آن ابتدا به مدینه رفتند و سپس با سرکوبی قیام آن شهر به سو ی مکه آمدند.آنها بر فراز کوه های اطرف رفتند و شهر مکه را در حصار خود گرفتند و با نصب منجنیق شهر ربا با آتش و سنگ مورد حمله قرار دادند .در این درگیریها پرده کعبه آتش گرفت و پس از آن کعبه نیز ویران شد.در همین حال خبر مرگ یزید به سپاهیان شام رسید و آنان بازگشتند.

عبدالله ابن زبیر به رغم مخالفت برخی از اصحاب باقی مانده دیوار کعبه را از پایه و اساس برداشت و بار دیگر آن را بنا کرد.وی در بنای جدید کوشید تا تغییری را که قریش در ساختمان کعبه داده و مقداری از مساحت آن را در سمت حجر اسماعیل کاسته بودند-حدود سه متر-به کناری نهد و کعبه را به همان شکل قبل از بنای قریش در آورد.

به علاوه ابن زبیر به مانند آنچه پیش از بنای قریش بود-دو در برای کعبه گذاشت که هر دو روی زمین قرار داشت نه مانند وضع فعلی که حدود ۲ متر بالاتر از زمین است یک در برای ورود و در دیگر برای خروج بود.این درها ،دقیقا به جای همان محلی بودکه در های پیشین قرار داشت .در فعلی در سمت شرقی است و در دیگر در برابر آن در سمت غربی بود.ابن زبیر قدری نیز بر ارتفاع مسجد افزود.

از زمان ابن زبیر رسم شد که به هنگام ترمیم کعبه یک دیوار چوبی بزرگ اطراف آن نصب می کردند تا طواف گذاران خارج از آن دیوار طواف کنند و ناظر تجدید بنا یا ترمیم کعبه نباشند.

چند سال بعد شهر مکه به دست حجاج بن یوسف سقفی افتاد و عبدالله بن زبیر به قتل رسید.حجاج با نوشتن نامه ای به عبدالملک مروان،خلیفه وقت،از وی خواست تا اجازه دهد کعبه را به شکل قبلی در آورد و افزوده ابن زبیر را کم کند.عبدالملک اجازه داد تا کعبه به همان صورت گذشته ،که از پیش از بعثت ساخته شده بود،تنها دارای یک در باشد و آن مقدار از حجر اسماعیل که داخل شده بود،درباره بر حجر افزوده شود.نوشته اند که بعدها عبدالملک از این دستور خود پشیمان شد؛چرا که گفته می شد عبدالله بن زبیر براساس روایتی از رسول خدا (ع)آن تغییرات را ایجاد کرده است.

سالها بعد منصور عباسی در اندیشه بازسازی آن براساس بنای ابن زبیر بود که مالک ابن انس او را از آن نهی کرد و گفت:نباید او با این اقدام خود کاری کند که کعبه ملعبه دست ملوک و امیران بعدی قرار گیرد؛به طوری که هر روز کسی از آن کم کند و یا بر آن بیفزاید و هیبت آن را از بین ببرد.

مصالح مورد استفاده در بنای کعبه ،سنگ های سیاهی است که از کوره های اطراف می آوردند به همین دلیل بنای آن بسیار مستحکم و استوار است.

بعدها یازسازی کعبه در حد ترمیم و تعمیر ادامه یافت .تنها در زمان سلطان مراد چهارم ،کعبه دقیقا مانند همانچه که از زمان حجاج باقی مانده بود بجز در قسمت حجر الاسود از اساس بازسازی گردید .این بازسازی نسبتا کامل در سال ۱۰۴۰ هجری صورت گرفت.دلیلش آن بود که در سال ۱۰۳۹ در مکه سیل عظیمی راه افتاد که به خرابی مهم در بنای کعبه منجر شد.گزارش این سیل به و همچنین گزارش تجدید بنای دیوارهای افتاده کعبه را ملازین العابدین کاشانی از علمای برجسته شیعه که خود رد بازسازی کارگری می کرده است ،در رساله کوچکی به نام مفرحه الانام فی تاسیس بیت الله الحرام نوشته شده است.

وی سپس شرحی مبسوط از چگونگی ساخت مسجدالحرام ، تجدید بنای دیوار کعبه و نقش خود و شخصی به نام حسین ابر قوهی در آن بیان کرده است.

در واقع قرار گرفتن کعبه در امتداد وادی ابراهیم سبب می شد تا سیل به آن آسیب رساند.در اصل مسیر سیل یا به عبارتی مسیل-همان طریق مسجدالحرام است که آب را به سمت حرم سوق می دهد .پیش از این ،از زمان صدر اسلام ؛در محل «مسجدالرایه»که آن را«مسجدالردم الاعلی» می نامیده اند،سیل بند ساخته می شد.با این حال بیشتر اوقات سیل به سو ی مسجدالحرام سرازیر می گشت و آن را مملو از آب میکرد.از قدیم مردم مکه برای هر یک از این سیلهای هولناک نامی بر می گزیدن و شمارش فهرست سیلهایی که تا سال ۱۳۵۰ قمری در مکه جاری شده و درکتاب های تاریخ ثبت گردیده ،به هشتاد و پنج می رسد.بعد از آن هم در سال ۱۳۸۴ سیل مهمی در مکه جاری شد که عکس های آن باقی مانده است.

به هر روی کعبه پس از بنای آن در سال ۱۰۴۰ تا کنون ،تنها اصلاحات جزئی بر روی آن انجام گرفته و تعمیر شده است .یکی از مهمترین این ترمیم ها اقدامی است که در سال ۱۳۷۷ قمری به دستور ملک سعودبن عبدالعزیز برای اصلاح سقف کعبه صورت گرفت.در این اقدام سقف پیشین به طور کلی برداشته شد و پس از ترمیم دیوارها مجددا سقف تازه ای زده شد .در ادامه همین تعمیرات داخل کعبه و ناودان و پله های داخل ،برای رسیدن به سقف و ستون های نگاه دارنده سقف نیز ترمیم شد.

پیشتر گفتیم که ساختمان کعبه از زمان عبدالله بن زبیر و حجاج ثقفی تا دوران ما ،به همان شکل کنونی باقی مانده است .مشخصات کعبه براساس متر،عبارت است از:

طول ظلع در کعبه؛یعنی از رکن اسود تا رکن عراقی ۶۸/۱۱ متر

طول رکن عراقی تا شامی ،طرفی که حجر اسماعیل در آن قرار دارد :۹۰-۹ متر

طول رکن شام یتا رکن یمانی ۰۴/۱۲ متر

طول رکن یمانی تا رکن اسود ۱۸/۱۰ متر

بنای کعبه از سنگهای سیاه و سختی ساخته شده که با کنار زدن پرده از روی آن کاملا آشکار است .این سنگها که از زمان بنای کعبه از سال ۱۰۴۰ ق تا به امروز باقی مانده از کوه های مکه به وژه حبل الکعبه که در محله شبیکه مکه بوده ،گرفته شده است.سنگ ها اندازه های مختلف دارد ،به طوری که بزرگترین آنها با طول و عرض و ارتفاع ۱۹۰،۵۰،۲۸ سانتیمتر و کوچکترین آنها با طول و عرض ۵۰و۴۰سانتیمتر می باشد.

پایه های آن از سرب مذاب ساخته شده و بدین ترتیب بنایی است نسبتا مستحکم و استوار .پیش از بنای قریش کعبه دو در داشته است :یکی در ناحیه شرقی محل در فعلی-ودیگری در ناحیه غربی ،که از یکی وارد و از دیگری خارج می شده اند.اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد. سقف کعبه یه صورت دو سقفی است که با سه پایه چوبی که در میانه آن در یک ردیف قرار گرفته ،نگهداری می شود.اطراف آن سنگهای مرمر نصب شده و در کنار آن پلکانی قراردارد که برای رسیدن به سقف بالایی تعبیه شده است.

پرده کعبه

گفتهشده است که برای نخستین بار حضرت اسماعیل (ع)پرده ای بر روی کعبه کشید .بعدها قریش این سنت را ادامه داد و پرده داری کعبه برای آن منصبی ویژه شد.رسول خدا(ص)پس از فتح مکه پرده آن را عوض کرد بعد از آن همیشه یکی از کارهای خلفا و امیران توجه به همین پرده و تعویض سالانه آن بوده است .گفتنی است که پوشاندن پرده بر کعبه که بیشتر به هدف حفظ دیواره های آن از آسیبهای روانی و نیز حرمت نهادن به آن بود ،به مرور،از نظر سیاسی بسیار با اهمیت و برای بافنده آن مایه افتخار بوده است.بی تردید باید از لحاظ تخصص در بافندگی ،مصر را پیشگام دانست:به همین دلیل حتی زمان عباسیان ،در بسیاری از سال ها،کار یافتن پرده به دست مصریان انجام می شد.

در میان دولتهای اسلامی ،زمانی که در هر گوشه ای از دنیای اسلام دولتی حاکم بود،آنهایی موفق به داشتن این افتخار می شدند که از قدرت سیاسی بالاتری برخوردار بودندپس از امویان،عباسیان،فاطمیان ،حاکمان یمن ،و زمانی برخی از قدرتهای پرنفوذ محلی کار تهیه پرده را بر عهده داشتند.

منظور از شیعه چیست؟

پاسخ :شیعه )در لغت عرب به معنای پیرو است .قرآن مجید می فرماید« و ان شیعته لابراهیم »یکی از پیروان نوح،ابراهیم است . در اصطلاح مسلمانا ،شیعه به گروهی اطلاق می شود که معتقدند پیامبر(ص)پس از درگذشت خود،جانشین خویش و خلیفه مسلمین را در مناسبتهای متعددی ؛از جمله در روز هیجدهم ذوالحجه ،سال دهم هجری که به روز غدیر معروف است ،در یک اجتماع بزرگ معین فرمود و او را به عنوان مرجع سیاسی ،علمیو دینی پس از خود ،تعیین نمود .

توضیح آن که :پس از پیامبر گرامی ،مهاجر و انصار به دو گروه تقسیم شدند :

۱- گروهی معتقد بودند که پیامبر بعد از خود جانشینی تعیین کرده است و او همان علی ابن ابیطالب(ع)است ؛ نخستین کسی که به وی ایمان آورد .

این جمعیت که متشکل از گروهی مهاجر و انصار بود و در راس آنها کلیه شخصیتهای بنی هاشم و جمعی از بزرگان صحابه ؛ مانند سلمان ،ابوذر ،مقداد، خباب بن ارت و امثال آنان قرار داشتند ،بر همین عقیده باقی ماندند و شیعه علی (ع)نام گرفتند.

بنابراین شیعه ،عبارت است از گروهی از مسلمانان صدر اسلام که به خاطر اعتقاد به «تنصیصی بودن »مقام ولایت ،بدین نام معروف گردیدند و این گروه تا کنون نیز بر خط وصایت و پیروی از اهل بیت پیامبر باقی ماندند.

۲- گروه دیگر برآن بودند که مقام خلافت ،مقامی است انتخابی ،از این رو با ابوبکر بیعت کردند و بعدها به اهل سنت«معروف شدند»و سرانجام نتیجه ان شد که بین هر دو طایفه اسلامی ،با داشتن مشترکات بسیار در اصول ،اختلاف نظر پیرامون مساله خلافت و جانشینی پیامبربوجود آمد و هسته های نخستین هر دو گروه را همان مهاجر و انصار تشکیل می دادند.

ائمه چه کسانی هستند؟

پاسخ:پیامبیر گرامی در دوران حیات خود تصریح فرموده اند که :پس از ایشان ۱۲ نفر به خلافت خواهند رسید که همگی از قریشند و عزت اسلام در سایه خلافت آنها خواهد بود .

جابربن سمره می گوید :

«سمعت رسول الله(ص)یقول:لا یزال الاسلام عزیز الا اثنی عشر خلیفه ثم قال کلمه لم اسمعها فقلت لابی ما قال ؟فقال کلها من قریش »

از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود اسلام به دوازده خلیفه وپیشوا عزیز خواهد بود سپس سخنی فرمود که من نشنیدم:از پدرم پرسیدم که چه فرمود؟جواب داد که فرمودهمگی از قریش هستند.

درتاریخ اسلام دوازده خلیفه ای که حافظ و نگهبان عزت اسلام باشند،جز دوازده امام که شیعه بدانها معتقد است ،نمی توان یافت زیرا دوازده خلیفه ای که معرفی کرد بلافاصله پس از آن حضرت به عنوان خلیفه ایشان معرفی گردیدند.

اکنون باید دید که این دوازده نفر کیستند:

۱- علی بن ابی طالب

۲- حسن بن علی(مجتبی)

۳- حسین بن علی

۴- علی ابن حسین(زین العابدین)

۵- محمد بن علی(باقر)

۶- جعفربن محمد(صادق)

۷- موسی بن جعفر(کاظم)

۸- علی بن موسی(رضا)

۹- محمدبن علی(تقی)

۱۰ – علی بن محمد(نقی)

۱۱- حسن بن علی(عسکری)

۱۲- امام مهدی(قائم) که روایات متواتری از پیامبر ،در باره او به عنوان مهدی موعود توسط محدثان اسلام رسیده است.


چرا امامان خودرا معصوم می نامید؟

پاسخ:به عصمت امامان شیعه ،که همگی اهل بیت پیامبرند ،دلایل متعددی وجود دارد دلایل متعددی است موجود است و ما از میان آنها تنها یکی را یادآور می شویم:

بنابر نقل دانشمندان شیعه و سنی ،پیامبر (ص) در آخرین روزهای زندگانی خود فرمود:

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی بردا علی الحوض»

من در میان شما دو یادگار سنگین وگرانبها بجای می گذارم ؛یکی از کتاب خدا (قرآن)و دیگری(اهل بیت من) و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا روز رستاخیز در کنار حوض کوثر به من برسند.

در اینجانکته ای است جالب و آن این که :بدون شک قرآن مجید ،از هرگونه انحراف و اشتباهی در امان است و چگونه ممکن است که خطا به وحی الهی راه یابد،در حالی که فرستنده آن خدا و آورنده آن فرشته وحی و دریافت کننده آن پیامبر خدا(ص)است؟زیرا عصمت هر سه بسان آفتاب روشن است و مسلمانان جهان ،پیامبرگرامی را در مقام اخذ وحی و حفظ و عصمت راستین و استوار برخوردار باشد ،اهل بیت پیامبر نیز از هر لغزش و اشتباه مصون خواهند بود .چرا که در این حدیث عترت پیامبر در جهت ارشاد و رهبری امت ،به عنوان قرین قرآن مجید قلمداد گردیده اند و به حکم «مقارنت »هر دو از نظر عصمت یک نواخت می باشند.به بیان دیگر جهت ندارد که فرد یا افراد غیر معصومی قرین کتاب خدا شمرده شوند.

چرادر اذان اشهد ان علیا ولی الله می گوئید و به ولایت علی(ع)گواهی میدهید؟

پاسخ:شایسته است در پاسخ این سوال این سوال ،نکات ذیل در نظر گرفته شوند:

۱- فقهای شیعه همگی در کتابهای فقهی خود؛اعم از استدلالی و غیره تصریح میکنند که شهادت بر ولایت علی(ع)جزء اذان و یا اقامه نیست و هیچ کس حق ندارد آن را به عنوان جزء آن دو بر زبان جاری کند.

۲- علی(ع)از دیدگاه قرآن ،یکی از اولیای خدا قلمداد گردیده است ودرهمان آیه،به ولایت وی برمومنان تصریح می نماید،آنجا که می فرماید:

«انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنواالذین یقیمون الصلاه ویوتون الزکوه وهم راکعون»

تنها سرپرست شما خدا ورسول او و کسانی هستندکه ایمان آورده اندو نماز را به پای میدارند و در حال رکوع زکات می پردازند.

روایت صحاح و مسانید اهل سنت نیز براین امر تصریح نموده اند که آیه شریفه در حق علی (ع)آنگاه که در حال رکوع،انگشتر خود را به فقیر بخشید فرود آمده است .

۳-پیامبر گرامی فرمود :«انما الاعمال بالنیات » میزان و حقیقت واقعیت هر عملی ،به نیت انسان بستگی دارد .

بنابراین هرگاه ولایت علی (ع)یکی از اصولی که قران بدان تصریح فرموده است باشد ،و از سوی دیگر جمله یاد شده به قصد جزئیت گفته نشود و جزئی از اذان محسوب نگردد ،چه مانعی دارد که این حقیقت نیز ،در کنار شهادت بر رسالت پیامبرگرامی بازگو گردد .در این جا مطلبی قابل گفتن است و آن این است که:اگر افزودن جمله ای بر اذان امری است غیر مستحسن و بدین جهت بر شیعه خرده گرفته می شود،این دو موردی که در زیر می آوریم چگونه توجیه می گردد:

۱- تاریخ صحیح گواهی می دهد که فصل «حی علی خیرالعمل»جزء اذان بوده است در حالی که در دوران خلافت خلیفه دوم به تصور این که مردم با شنیدن آن گمان می برند که نماز بهترین عملهاست و دیگربه سراغ جهاد نمی روند ،آن را حذر کرد و به همین حالت باقی ماند.

۲- جمله «الصلوه خیر من النوم»در زمان رسول اکرم (ص)جزء اذان نبوده و بعدها برفصول آن اضافه گردیده است .

«بداء»چیست و چرا به آن معتقد هستید؟

پاسخ:واژه بداء در لغت عرب،به معنای ظهور وآشکار شدن است ،و در اصطلاح دانشمندان شیعه ،بردگرگونی مسیر طبیعی سرنوشت یک انسان در پرتو رفتار صالح و پسندیده وی ،اطلاق می گردد.مساله بداء یکی از فرازهای بلند مکتب پویای تشیع است که برخاسته از منطق وحی و کاوش عقل می باشد.

از دیدگاه قرآن کریم ،انسان در برابر سرنوشت خود،همیشه دست بسته نیست بلکه راه سعادت برای او باز است و می تواند با بازگشت به راه حق و رفتارهای شایسته ،مسیر فرجام زندگی خود را دگرگون سازد.از این رو ،این حقیقت را به عنوان یک اصل فراگیر و پایدار ،چنین بیان می کند:

«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»

هیچ گاه خداوند وضع گروهی را تغییر نمی دهد تا این که خود ،وضع خویش را دگرگون سازد.

از این آیه مشخص می شودکه انسان براثر عصیان وگناه ،به محرومیت از روزی ،محکوم می شود ؛لیکن با رفتاری شایسته ؛مانند دعا می تواند مسیر سرنوشت خود را تغییر دهد و با نیکی کردن ،بر عمر خود بیفزاید.

نتیجه:

از آیات قرآن و سنت استفاده می شود که چه بسا انسان در چهارچوب رفتارهای متعارف خود ،از دیدگاه اسباب و مسببات طبیعی و روال عادی عکس العمل کارها ،به سرنوشت خاصی محکوم گردد و یا احیانا یکی از اولیاء خدا ؛مانند پیامبر و امام به آن خبر دهد ،به این معنا که اگر این طرز رفتاروی ادامه یابد سرنوشت مذکور در انتظار او خواهدبود .لیکن براثر یک چرخش ناگهانی ،رفتاری متفاوت در پیش گیرد و از این راه ،فرجام خود را دگرگون سازد .

این حقیقت برخاسته از منطق وحی و سنت پیامبر و کاوش عقل سلیم ،در اصطلاح دانشمندان شیعه ،بداء نامیده می شود.

شایسته است روشن گردد که تعبیر به بداء،از ویژگیهای تشیع نیست بلکه در نوشتارهای اهل سنت و در سخنان پیامبر گرامی ،این تعبیر به چشم می خورد؛به عنوان نمونه ،پیامبر در حدیث یاد شده در زیر ،واژه بداء را به کار برده است:

«بدالله عزو جل ان یبتلیهم»

لازم به ذکر است که مساله بداء به معنای راه یافتن دگرگونی به ساحت مقدس علم خداوندی نیست؛زیرا خدا از ابتدا بر روند طبیعی رفتار انسانها و هم بر تاثیر عوامل دگرگون کننده این روند ،که موجب بداء میگردد،آگاه است و خود نیز در قرآن بدان خبر داده است.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ،مذهب جعفری را به عنوان مذهب رسمی کشور دانسته اید،چرا؟

پاسخ:شکی نیست که همه مذاهب اسلامی از دیدگاه قانون اساسی جمهوری اسلامی .محترم شمردهشده اند ولی بیتردید مذاهب فقهی اسلامی (مانند مذهبهای فری،مالکی،شافعی،حنبلی ،حنفی و …)در بیان وظایف فردی و اجتماعی مردم یکسان و هماهنگ نیستند و در میان آنها اختلافات زیادی به چشم می خورد .

از سوی دیگر ،به منظور تدوین قوانین حقوقی و تنظیم مقررات یک جامعه نیاز شدید به وجود هماهنگی و همسویی مقررات یاد شده ،احساس می شود.

بنابراین تنها یکی از مذاهب اسلامی رامی توان منشا تنظیم مقررات اجتماعی در سرزمین خاص قرارداد .زیرا در صورت گوناگون بودن سرچشمه های قانونگذاری ،هرگز نمی توان مقرراتی هماهنگ و منسجم تدوین کرد.

براین اساس سزاوار است در میان مذاهب فقهی اسلامی،یکی از آنها را با معیاری درست به عنوان ماخذ قوانین و مقررات اجتماعی تعیین گردد تا از هرگونه آشفتگی و از هم گسیختگی در قوانین کشور پیشگیری به عمل آید و راه تدوین یک سلسله مقررات به هم پیوسته و هماهنگ در زمینه های حقوقی و اجتماعی و امثال آنها ،هموارگردد.و از آنجا که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران مسلمانانی هستند که مذهب جعفری راه آئین خویش بیانگر وظایف فردی و اجتماعی خود قلمداد نموده اند انتخاب این مذهب یک امر طبیعی است.

البته باید اذعان داشت که احترام به دیگر مذاهب نیز در جمهوری اسلامی به صورت برجسته و در قالب انجام مراسم مذهبی ،تعلیم و تربیت دینی ،انجام کارهای شخصی ،مقررات ویژه مذهبی،مانند طلاق،ارث ،وصیت و ….نمایان است.

معیار تشخیص «توحید»از «شرک»چیست؟

پاسخ:مهمترین مساله ،در مباحث مربوط به توحید و شرک ،شناخت معیار آن دو می باشد و تا این مساله ،به صورت کلیدی حل نشود،بخشی از مسائل که جنبه روبنائی دارد حل نخواهد شد.از این جهت مساله توحید و شرک را در ابعاد مختلف ،اما به صورت فشرده مطرح می کنیم:

۱- توحید در ذات:

توحید درذات ،به دو صورت ،مطرح می شود :

الف:خدا (و به تعبیر دانشمندان علم کلام :واجب الوجود )یکی است و نظیر و مثلی ندارد،این همان توحیدی است که خداوند در قران مجید به صورتهای گوناگون یاد می کند و می فرماید

«لیس کمثله شیء» هیچ چیز ،نظیر و مثل او نیست.

ب)ذات خدا بسیط است نه مرکب؛زیرا ترکب یک موجود از اجزا ذهنی یا خارجی ،نشانه نیاز او به اجزای خود می باشد و «نیاز »نشانه «امکان»است و امکان ملازم با احتیاج به علت ،و همگی با مقام واجب الوجود ،ناسازگار است.

۲- توحید در خالقیت

توحید درخالقیت از مراتب توحید است که مورد پذیرش عقل و نقل می باشد.از نظر عقل ،ماسوی الله یک نظام امکانی است که فاقد هر نوع کمال و جمال است و هر چیز هرچه دارد ،از سرچشمه فیض غنی بالذات گرفته است پس آن چه در جهان از جلوه های کمال و جمال دیده می شود،همگی از آن اوست.

و اما از نظر قرآن آیات فراوانی بر توحید در خالقیت ،تصریح می نماید.

الف)هر نوع نظام علی و معلولی و روابط سببی و مسببی که در میان موجودات وجود دارد ،همگی به علت العلل و مسبب الاسباب منتهی می شود ودر حقیقت ،خالق مستقل و اصیل ،خدااست و تاثیر غیر خدا در معلول های خود ،به صورت تبعی و اذن و مشیت او است.

در این نظریه به نظام علت و معلول درجهان ،که علم بشرنیز از آن پرده برداشته است ،اعتراف می شود .ولی در عین حال مجموع نظام به گونه ای متعلق به خداست و او است که این نظام را پدید آورده وبه اسباب ،سببیت و به علتها ،علیت و به موثرها تاثیر بخشیده است.

ب)در جهان ،تنها یک خالق وجود دارد و آن خداست و در نظام هستی ،هیچ نوع تاثیر و تاثری ،میان اشیاء وجودندارد و خدا ،خالق بلاواسطه تمام پدیده های طبیعی است و حتی قدرت بشر،در فعل او نیز ،تاثیر ندارد بنابراین ،در جهان یک علت بیش نداریم و او جانشین تمام آنچه که علم ،به عنوان علل طبیعی معرفی می کند ،می باشد .

البته چنین تفسیری برای توحید در خالقیت ،مورد عنایت گروهی از دانشمندان اشاعره می باشد ولی برخی از شخصیتهای آنان ؛مانند امام الحرمین و دراین اواخر،شیخ محمد عبده در رساله توحید ،به انکار این تفصیل پرداخته و تفسیر نخست را برگزیده اند.

۳- توحید در تدبیر

از آنجا که آفرینش مخصوص خدا است ،تدبیر نظام هستی نیز از آن او می باشد و در جهان تنها یک مدبر وجود دارد و همان دلیل عقلی که توحید در خالقیت را تثبیت می کند ،توحید درتدبیر را نیز به ثبوت می رساند«قل اغیرالله ابغی ربا و هو رب کل شی»

بگو آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی که او مدبر همه چیز است.

۴- توحید در حاکمیت

توحید در حاکمیت بدان معناست که حکومت به صورت یک حق ثابت از آن خداست و تنها او حاکم برافراد جامعه می باشد چنان که قرآن می فرماید :«ان الحکم الل الله»

حق حاکمیت تنها از آن خداست؛ بنابراین حکومت دیگران باید به مشیت او صورت پذیرد

۵- توحید در طاعت

توحید در طاعت به معنای آن است که مطاع بالذات و کسی که پیروی از او اصالتا لازم است خداوند بزرگ می باشد .بنابراین لزوم اطاعت دیگران ؛مانند پیامبر ،امام فقیه،پدر و مادر همگی به فرمان و اراده اوست.

۶- توحید در قانونگذاری و تشریع

توحید در تقنین بدان معناست که حق قانونگذاری وتشریع:تنها از آن خداست براین اساس ،کتاب آسمانی ما هر گونه حکمی را که از چهارچوب قانون الهی خارج باشد مایه کفر ،فسق و ستم قلمداد می نماید،آنجا که می فرماید:

«ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»

آنانکه براساس قوانین الهینمی کنند کافرند

۷- توحید در عبادات

مهمترین بحث پیرامون توحید در عبادت ،تشخیص معنای «عبادت»است؛زیرا همه مسلمانان در این مساله ،اتفاق نظر دارند که عبادت مخصوص خدا است و جز او را نمی توان پرستش نمود،چنانکه قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

«ایاک نعبد و ایاک نستعین»

تنها تو را می پرستم و از تو کمک می جوئیم

سیاست امام حسن(ع)درزمان حکومت معاویه

امام حسن مجتبی بدین سان رهبری جناح سیاسی نیرومندی رابرضدمعاویه به عهده گرفت.آن حضرت پیروانش رادرهرگوشه وکناری رهبری می کردوصفوف آنان رانظم می بخشیدواستعدادهایشان رابارور می ساخت ودربرابرستیزه گریها وفریبهای معاویه،ازآن دفاع می کرد.همچنین درهمان زمان،آن حضرت به نشر فرهنگ اسلامی درسرتاسر مملکت اسلامی،ازطریق نامه یاگروهی ازشاگردان برجسته اش که خودامور وادی ومعنوی آنان رابرعهده گرفته بودوآنان رابه این سوی وآن سوی می فرستادویاازطریق خطبه های که درایام حج وغیرآنایرادمی کرد،همت می گمارد.ازاین راه جریان فرهنگی اصیل امت اررهبری می کرد.ازهمین جاست که می توان پی بردکه چراآن حضرت مدینه منوره رابه عنوان وطن دائم خود برگزید،زیرادرآن شهرگروهی ازانصارونیزکسان دیگری بودندکه امام می توانست باارشادوراهنمایی آنان،راهی برای هدایت امت بگشاید،چرا که انصاروفرزندان آنان ازنظرفکری،مقتدای آنان به شمار می رفتند.بنابراین هرکس که به رهبری انصاردست می یافت می توانست عملارهبری امت رابه دست گیرد.

سخنان حکمت بار امام حسن(ع)

۱-شوخی هیبت رامی خوردو(انسان)خاموش پرهیبت تراست.

۲-کسی که ازاودرخواست شده آزاداست تاآنگاه که وعده دهدوبه واسطه وعده ای که داده،بنده است تاآنگاه که به وعده اش عمل کند.

۳-یقین،پناهگاه سلامت است.

۴-نخستین گام خردمندی،معاشرت نیکو بامردمان است.

۵-خویش کسی است که دوستی اش اورانزدیک کرده اگرچه نژادش دورباشدوبیگانه کسی است که دوستی اش اورادورکرده اگر چه نژادش نزدیک باشد.هیچ عضوی به بدن از دست نزدیک تر نیست،اما همین دست اگرمعیوب شود،آن راببرند وازبدن جدایش کنند.

۶-فرصت به شتاب ازدست می رودودیربه دست می آید.

ونیزازسروده های حکمت آمیزامام حسن(ع)است که فرمود:

۱-اگردنیامراناخشنود کندشکیبایی پیشه می کنم وهربلای ناپایداری لاجرم اندک است.

واگردنیامراخشنودسازد،من به شادمانی اوخوشحال میشوم ، زیرا هر سرور ناپایداری ، حقیر و اندک است.

۲-ای مردم!لذایذدنیوی پایدارنیستندوبدانیدکه نشستن درزیرسایه ای که ناپایدار است ، حماقت و سبکسری است.

۳-خرده ای ازنان نامرغوب مراسیرمی کندواندکی آب مرابس است.وپاره ای ازجامه نازک مرا می پوشانداگرزنده باشم وچنانچه بمیرم کفنم مراکافی است.

۴-اگر نیازمندی به نزد من آیدگویم:ای کسی که اکرام بدوبرمن واجب فوری است.

۵-وکسی که فضل اوبرهرفاضلی برتری دارد،خوش آمدی که برترین روزجوانمردوقتی است که ازاوحاجتی درخواست می شود.

رساله نوین (امام خمینی )مسائل سیاسی و حقوقی
آئین سیاسی مذهبی اسلام

آئینی که پیامبراسلام (ص)از جانب خداوند به آن مبعوث شد شامل دو قسمت است:

۱-اصول و عقائد مشتمل بر توحید،نبوت،امامت ،عدالت و آخرت

۲-فروع دین یا برنامه های عملی مشتمل بر :۱ عبادت و خودسازی۲- مسائل اقتصادی۳- مسائل خانواده۴- مسائل سیاسی و حقوقی

اساسی ترین مسئله در آئین اسلام و تسلیم به خدای رب العالمین است .اصلی که مورد قبول سایر مذاهب نیز می باشد.با نگاهی به طبیعت درمی یابیم که تمام موجودات عالم راه تکامل را طی می کنند و همواره از صورتهای ناقص به صورتهای کاملتری در یم آیند ،به طوریکه می توان گفت در طبیعت نه بازگشتی وجود دارد و نه توقفی ،هر چه هست کمال است .

این تکامل شامل هم تکامل مادی و هم تکامل معنوی است که اسلام برای رسیدن به کمال خط و صراط مستقیمی ترسیم نموده که از هر جهت دارای اعتدال بوده از هر گونه افراط و تفریط و انحراف به چپ و راست برکنار و مطابق با فطرت بشر است .

حرکت و هجرت از چاه عمیق نفسانیت و خودپرستی به سوی خلافت و جانشینی خدا در زمین.

اینست حقیقت اسلام ایمان به اینکه خدا مربی عالم است و جهان و جهانیان در حال تکاملند و اسلام هدایت کننده انسانها به سوی کمال است و /امده تا با هر گونه توقف و ارتجاع مبارزه کند.

شایعه سازی علیه پیامبر (ص)

خطر مهمتری که سرمایه داران و اشراف قریش را تهدید می کرد ایام حج بود ،چه موسم حج فرصت مناسبی بود که محمد (ص)انقلاب توحیدی خود را به سراسر عربستان صادر کند و آنان را آگاهی دهد،برای خنثی کردن تبلیغات پیامبر و جلوگیری از صدور انقلاب بهترین راه را شایعه سازی تشخیص دادند ،مرتب دور هم جمع می شدند و شایعات مناسب و موثر می ساختند و در میان مردم منتشر میکردند .یک روز شایعه می کردند که محمد ساحر است و میان پدر و مادر ،پدر و فرزند جدایی می افکند و گاهی شایع میکردند که محمد شاعر است و گاهی م یگفتند که محمد دیوانه است.

ولی این شایعات در برابر درخشندگی حقیقت پیامبر (ص)تاثیر چندانی نداشت.

معامله ای با خدا

خداوند در مورد این بیعتی که مسلمانان با اخلاص با پیامبر بستند فرمود:

ان الذین یبابعونک انما یبایعون الله

کسانیکه با تو بیعت نمایند در حقیقت با خدا بیعت می کنند.

کلمه بیعت که از کلمه بیع است گذشته از معنای پیمان متضمن معنای داد و ستد و معامله نیز می باشد.

از خود پرستی به خدا پرستی

انسان ازباب این که حب نفس دارد هر چه را می خواهد برای خودش می خواهد و بخاطر این حب نفس شدید از بساری امور غافل است یعنی با این حب نفس نمی تواند خودش را آزاد بشناسد.

نظرها و نظرگاهها

در عالم سه نظر است :

۱-نظری که از روی حب مطالعه می کنند

۲-نظری که از راه بغض به همه چیز نظر می کنند

۳-نظری که حبو بغض در آن نیست و آزاد است

نظر ۱ و ۲ نظر اشخاصی است که آزاد نیستند بزرگترین گرفتاری از ناحیه خود ماست که از روی حب نفس یااز راه دشمنی و بغض به مردم و اشیاء و گروهها نظر می کند و این نظر نمی تواند آزاد باشد ،نمی تواند صحیح حکم کند.

انسان گمان میکند که من خودم هر چه می گویم از روی آزادی و بی نظری است لیکن اگر کسی چنین ادعایی کرد نپذیرفتند .این انسان نمی تواند موجود آزاد از هواهای نفسانی و از حب نفس که منشا همه گرفتاریهاست باشد.

ممکنست بسیاری از اشخاص حتی خودشان هم نتوجه نداشته باشند به این که بنده خودشان هستند نه بنده خدا .خودشان هم خود را مبری و منزه می دانند و این بعلت همان حب نفسی است که انسان دارد ،این حب نفس تمام عیوب انسان را به خود انسان می پوشاند.هر عیبی که داشته باشد برای خاطر این حب نفس آن را عیب نمی بیند و گاهی هم آن عیب را حسن می داند و تا انسان با مجاهدتها و تبعیت از تعلیمات انیبیاء از این گرفتاری و عبودت نفس خارج نشود نه خودش اصلاح می شود و نه می تواند احکامی که (صادر )میکند و رای هایی که می دهد صحیح و مطابق واقع باشد.

از شرک به توحید

مهمترین و باارزشترین اعتقادات اصل توحید است .مطابق این اصل ما معتقدیم که خالق و افریننده جهان و همه عوامل موجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز.این اصل بما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر این که اطاعت او اطاعت خدا باشد و بنابراین ههیچ انسانی هم حق ندارد ،انسانهای دیگر را به تسلیم دربرابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادی اصل آزادی بشر را می آموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه ای را از آزادی محروم کند ،برای او قانون وضع کندو

بنابراین باید با هر چیزی که برابری در جامعه را از بین می برد و امتیازات پوچ را در جاتمعه حاکم می سازد باید مبارزه کرد.

قوانین بشری

اکنون یک نظری هم به قانونهای دنیا کنید اگر یک نفر عادی کتابچه ای نوشت و در آن تکلیفهایی برا ی مردم یک شهر یا یک مملکن تعیین کرد و بخواهد این حکم خود را به موقع به اجرا گذارد ،او را مجرم و حکم او را برخلاف عقل و عدل تشخیص می دهیم .ولی همین شخص بواسطه زور یا زر آراء تقلبی ،وکیل شد و صد نفر دیگر هم با وسیله هایی که همه می دانیم خود را به کرسی وکالت رساندند اینجا دیگر هر حکمی بکنند برخلاف میان میل موکلین باشد یا برای غارت اموال و هتک ناموس و ریختن آبروی آنها باشد ،این حکم خردمندانه و از روی معدلت است و مخالفت با آن جرم و جنایت است و

پس می توان گفت که پایع تمام این قانونهای بشری و حکومتهای جهان از روی جور و برخلاف حکم خرد بنا نهاده شده است.

قوانین الهی

از احکام روشن عقل که هیچکس نمی تواند آنرا انکار کند ،آنستکه در میانه بشر قانون و حکومت لازم است ،و آنچه عقل خدا داده حکم میکند آنستکه تاسیس حکومت بطوریکه بحکم خرد متابعت و پیروی از آن لازم باشد ،از کسی بجا و رواست که مالک همه چیز مردم باشد ،و هر تصرفی در آنها بکند ،تصرف در مال خود باشد ،و چنین شخصی که تصرف ولایتش در تمام بشر به حکم خرد نافذ و درست است خدای عالم است که مالک تمام موجودات و خالق ارض و سماوات است ،پس هر حکمی که جاری کند ،در مملکت خود جاری کرده و هر تصرفی بکند در داده خود تصرف کرده و اگر خدا به کسی حکمت داد و حکم او را به توسط گفته پیغمبران لازم الاطاعه دانست ،بر بشر نیز لازمست از وی اطاعت کند و غیر از حکم خدا و یا آنکه خدا تعیین کرده هیچ حکمی را نباید بشر بپذیرد و جهت همم ندارد که بپذیرد چون هم بشری هستند،هم منافع شخصی را می خواهند،خود محتاج و گرفتار هستند،خطا پذیر است و دارای صلاحیت لازم برا یتدوین مقررات نمی باشد.

قوانین غیر الهی از نظر قرآن

۱-و هر کس که برخلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند از کافران خواهد بود(مائده ۴۴)

۲-و هر کس که بر خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند از ظالمان خواهد بود.(مائده)۴۵

۳-و ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم که تصدیق کننده کتابهای آسمانی است و بر حقیقت آنها گواهی م یدهد.پس میان آنها به آنچه خدا فرستاده حکم کن و بجای پیروی از حقیقتی که بسوی تو آمده از هویو هوس آنان پیروی نما (مائده ۴۸)

۴-قوانین الهی از نظر عقل

۵- آیا خدایی که این جهان را با این نظم و ترتیب بدیع از رو یحکمت و صلاح خلق کردهو خود بشر را می شناخته که چه موجود عجیبی است که در هر یک هوای سلطنت همه جهانست و هیچ یک بر سرسفره خود نان نمی خوردممکن است آنها را بدون تکلیف رها کرده باشد .ناچار این کاری که از حکم خرد بیرون است نباید به خدای جهانیان نسبت داد چون قوانین خدا بر پایه عدل و حفظ نظام و حقوق بنا نهاده شده است .

نقش دین درحل بحران ها

انسان مدرن،درطی سده های اخیر،گامهایی سریع وعجولانه درمسیردین زدایی وانسانی کردن تمام ابعاد جدایی خویش وتقدس زدایی ازامور مقدس برداشت ونعره مستانه استغناءازدین ورزی وخداباوری رادرجهان طنین انداز کردوگستاخانه پایان عصردین ومعنویت رااعلام نمود.اما اینک نوبت آن فرارسیده که ازخواب سنگین غفلت،که برای چند سده،اورادربرگرفته بیدار شودوآب راازسراب بازشناسدوبیش ازاین درهلاکت خویش نکوشدودرکوره راه ضلالت مرکب نراند وروزنه ای به سوی نوربگشایدودرکنارچشم سر،چشم دل نیز باز کند.

شرح مفصل آنچه که امروزه ازدین ورزی برای حل بحرانهای انسان متجدد برمی آید،محتاج پژوهشهای گسترده ونگارش مکتوباتی بلنداست.آنچه اجمالامی توان گفت این است که،اگرنگوییم همه،دست کم بخش عظیمی ازاین بحرانها درپرتوبازگشت انسان به دامان دین وپیونداوبامعنویت دینی مرتفع خواهند شد.

دین وبحران معرفتی

براساس آموزه های دینی راههای شناخت ومعرفت اندوزی بشربه حس وتجربه محدود نمی شود،بلکه وحی وعقل نیز منابع مکمل شناخت انسانی اند که بااتکابرآنها،آدمی می تواندبه مجموعه ای کاملترومنسجم ترازحقایق،معرفت پیدا کند.ادیان وحیانی باارائه حقایق خطا ناپذیری درباره خدا،جهان وانسان،نقطه اتکای معرفتی استواری دراختیارانسان می نهندوافق نگرش جامعتری به او می بخشند.بسیاری ازحقایق-فی المثل درباره امور ماورای طبیعی یاحقایقی درباره گذشته وآینده جهان-چنان اند که هیچ گاه به کمند تجربه حسی درنمی آیندونیاز بشربه دانستن آنها،تنها از طریق وحی برآورده می شود.در نظام فکری انسان دین باور،دین وعقل پیوندی مبارک و ثمربخش می یابند؛عقل به تحکیم مبانی نظری باورهای دینی همت می گماردودین باگشودن مرزهای فراعقلی،محدودیت های عقل نظری رایادآورمی شودو زمینه صعود انسان بامعنویت دینی حاصل می شود،مبانی شهودی وایمانی استواری برای باورهای اوفراهم می آوردواوراازورطه شکاکیت مطلق وسرگشتگی معرفتی رها می کند.

خلاصه آنکه،این امکان همواره برای انسان دینی فراهم است که کشتی طوفان زده اندیشه اش،که در گردباد تحیروشکاکیت گرفتارآمده است،درساحل آرام ایمان پهلو گیرد.البته،مدعا آن نیست که انسان دینی یکسره از حیرت بیگانه وارهیده است،چرا که دست کم قلمرو حقایق ماورای طبیعی قلمروحیرت زدایی است.بلکه سخن در این است که انسانی خود رادرمعرض هدایت دینی قرارمی دهد،هیچگاه احساس سرگشتگی وتحیر مطلق-به گونه ای که هیچ پایگاه استوار معرفتی نداشته باشد-نمی کند.حیرت دینی با ایمان ویقین سازگار است،بر خلاف تحیر معرفتی نوین که نافی هرگونه یقین واطمینانی است.

دین وبحرانهای اخلاقی

دین همواره پشتوانه محکمی برای اخلاق بوده است وبخش قابل توجهی ازآموزه های دینی تعالی اخلاقی اند.پیوند دین واخلاق چندان عمیق است که گروهی اساسا دین را همان اخلاق می دانند.بنیان اخلاق دینی را نه در قراردادهای اجتماعی ونه درسودگروی یا لذت گرایی می توان بازجست؛دین باترسیم درست رابطه انسان باآفریدگاروباکمال وسعادت حقیقی خویش،شالوده ای متعالی برای بایدها ونبایدهای اخلاقی پی می ریزد.البته،نقش دین درساحت اخلاق به عرصه آموزه هایی اخلاقی که مبتنی برمبانی متعالی سازگارباحقیقت وجودانسان باشد خلاصه نمی شود؛آموزه علم مطلق خداوندونظارت مداوم وخلل ناپذیراوبرساحت اندیشه وکردارآدمی،قوی ترین وپایدارترین ضمانت اجرایی رابرای قوانین اخلاقی،چه دربعدفردی وچه دربعداجتماعی فراهم می آورد.

دین وبحران های روانی

بی تردید،بخشی ازمبانی نظری بحران های روانی معاصر،درنگرش واژگونه به ماهیت انسان،استعدادها وقابلیتهای اوونیزغایت هستی اش برمی گردد.در دیدگاه تجددگراانسان موجودی است که همچون سایرحیوانات،ازدل طبیعت برخاسته وبراثرتحولات زیست شناختی به مرحله کنونی رسیده است وتنهاغایت متصوره برای او،پیشرفت درطریق مادیت وتسلط بیش تربرجهان طبیعت است.اما نگرش دینی به انسان،نگرشی کاملا متفاوت است . دین تصویر دیگری از آغازو انجام انسان ارائه میکند :انسان مخلوق و برگزیده ویژه خداوند با ظرفیتی غیرمتناهی است و هدف نهائی آفرینش او ،پیشرفت در طریق معنویت و تقرب به درگاه احدیت است .بدیهی است چنین نگرشی می تواند برخورد کاملا متفاوتی را با عوامل بحران زا اعم از بحرانهای روحی و روانی بیافرینند .برای مثال برپایه این نگرش انسان قادر است دشوارترین ناملایمات زندگی را تحمل کند چرا که آنها را مقدمه ای برای نزدیک شدن به غایت وجودی خویش می بیندچنین انسانی در همان حال که با سختی ها مبارزه می کند و سعی دارد خود را برای رسیدن به هدف مطلوب به کار می گیرد ،در عمق جان خویش از سرانجام کار -هر چه که باشد-احساس خرسندی و رضایت دارد ،زیرا آن را جزئی از تقدی الهی می آورد.

ایمان آدمی به آموزه های دینی در مورد خداوند انسان و آغاز و انجام او(معاد)نقش مهمی در پیشگیری و درمان ناهنجاریهای روانی ایفا میکند و این نقش،مورد تائید جمعی از روانشناسان و روانکاوان قرار گرفته است .برای مثال ،کارل یونگ (۱۹۶۱-۱۸۷۵)روانکاو نامور سوئیسی می گوید:در میان تمام بیمارا ن میانسال من …یک نفر هم نبود که مساله اش ،مساله یافتن یک نگرش دینی به حیات نباشد .یقینا دلیل بیماری همه آنها این بود که فاقد ان چیزی بودند که ادیان زنده در هر عصری برای پیروان خود به ارمغان می آورند و هیچ یک از آنها نتوانست بدون بازیافت نگرش دینی خود واقعا بهبود یابد .

دین و بحران فناوری

بحران فناوری ،نه از ذات ،که از لجام گسیختگی آن سرچشمه می گیرد .این که انسان بر ساخت ماشین و بهره وری از آن توانا باشد ،ذاتا نوعی کمال و ارزش به شمار می آید،اما آنچه آفت زاست ساختن هر چیز ممکن و بهره وری به طریق ممکن ،بدون وجود حد و مرز است.کارنامه انسان متجدد که خود را به خویشتن وانهاده است نشان می دهد که حرصی لجام گسیخته و ولعی پایان ناپذیر در ساخت و استفاده از ماشین دارد به گونه ای که قراردادهای انسانی و تعهدهای سیاسی قادر بر محدود ساختن آن نیست و از این رو ،نیاز به عامل محدود کننده دیگری است.

اگر تعالیم دینی سرلوحه عمل انسان معاصر قرار گیرد به راحتی می تواند از عهده مهار کردن غول فناوری برآید .دین با نشان دادن جایگاه واقعی انسان در طبیعت و نقاط قوت و ضعف او و حقوق و تکالیف او ،قیود و محدودیتهای بهره گیری از ماشین را تعیین میکند .انسان دینی ،کمال خویش را در استفاده از تکنولوژی مطلق العنان نمی بیند ،بلکه به مجموعه ای از بایدها و نبایدها تن در میدهد برای مثال ،در نگرش دینی ، پرهیز از اسراف در مصرف انرژی ،حتی در موقعیتی که محدودیت عامل انرژی وجود ندارد،کاری بایسته است و برخلاف پاره ای دیدگاههای تجدد گرا ،نفس مصرف انرژی نشانه پیشرفت که از شاخصهای توسعه یافتگی به شمار نمی آید.

اساسا در نگرش انسان دین باور،سلطه بر طبیعت یک ارزش ذاتی نیست ،بلکه صرفا ابزاری است برای شکوفا شدن استعدادهای متعالی او و همین هدف ،چند و چون بهره گیری از ماشین را معین می کند و مرزهای فناوری را ترسیم می نماید .اگر در متون دینی ،سخن از مسخر بودن جهان برای انسان به میان آمده،ابدابه معنای مطلق العنان بودن انسان نیست،بلکه مقیدبه قیودوشرایطی است که درتعالیم دینی مطرح شده است.انسان دینی جهان راآیه ای ازآیات الهی میداندوازاین رو،آن راشایسته احترام وتکریم می شمارد.درپاره ای تعالیم دینی،به مراعات حقوق حیوانات وگیاهان اکیدا سفارش شده است.

برای انسان دینی ارزشهای معنوی در درجه اول اهمیت قراردارد و از این رو ،در حالی که پیشرفت در صنعت و فناوری را امری مطلوب می شمارد ،می کوشد تا از آن جهت اهداف انسانی و اخلاقی بهره گیرد و آماده است تا هرگاه آن مقدمه در خدمت این هدف نباشد ،مقدمه را در راه اهداف متعالی فدا کند.انسان دینی ،برخلاف انسان متجدد ،هرگزداعیه خداوندگاری زمین را در سر نمی پروراند ،بلکه خویش را خلیفه خدا در زمین و از این رو،مسئول حفظ و نگهداری محیط طبیعی خود می بیند.

 

کوتاه سخن آن که ،برای انسان دینی ،ارزش های معنوی در درجه اول اهمیت قرار دارند و از این رو ،در حالی که پیشرفت در صنعت و فنآوری را امری مطلوب می شمارد ،می کوشد تا از آن در جهت اهداف انسانی و اخلاقی بهره گیرد و آماده است تا هرگاه آن مدمه در خدمت این هدف نباشد،مقدمه را در راه اهداف متعالی فدا کند.انسان دین ی،برخلاف انسان متجدد،هرگز داعیه خداوند گاری زمین رت در سر نمی پروراند ،بلکه خویش را خلیفه خدا در زمین و از این رو ،مسؤول حفظ و نگاهداری محیط طبیعی خود می بیند.

آنچه گته شد حدیث مجملی است از ماجرای مفصلی که در عصر تجدد بر سر انسان رفته است.به باور ما،بحران ها و معضلات اساسی معاصر .که به گوشه هائی از آن ها اشاره شد،دیر یا زود واقعیت سراب گونه تجددگرائی را به انسان خواهد نمود و او را در اندیشه بازگشت به دین و معنویت دینی فرو خواهد برد.

البته ،در این میان ،دین باوران نیز مسئولیتی بس سنگین دارند ؛کاوش محققانه در منابع دینی به منظور تعمیق و گسترش معرفت دینی خویش و تلاش برای عرضه آموزه های حیات بخش دین در قالب های نوین ،به گونه ای که ،با حفظ اصالت.پاسخ گوی نیازهای متنوع انسان معاصر باشد ،از جمله همه اندیشمندان و مشفقان دینی است.

بی کرانی قدرت خداوند و معمای قدرت مطلق

آیا قدرت خدا نامحدود و مطلق است و همه چیز را شامل میگردد؟یا آنکه قدرت او محدود است و پاره امور از حیطه توانائی او خارج هستندا؟در پاسخ به این پرسش ،عمومم دانشمندان مسلمان براین باورند که قدرت الهی نیز،مانند سایر اوصاف کمالی او،نامتناهی و بی کران است و هیچ محدودیتی درآن راه ندارد کما این که آیات متعددی بردرستی آن گواهی میدهند.

باور به قدرت بی کران الهب ،از دیر باز با پرسشها واشکالاتی رو به روبوده است و ما در این جا به توضیح و پاسخ گویی یکی از مهم ترین اشکالات ،که گاه «معمای قدرت مطلق»نامیده میشود،می پردازیم.

معمای قدرت مطلق در قالب های گوناگونی طرح شده است که البته همگی مبنای واحدی دارند.پیچیده ترین صورت این معما ،طرح پرسشی است که در نگاه نخست .پتاسخ مثبت یا منفی به آن ،هر دو ،به انکار مستقیم قدرت مطلق می انجامد .مثلا گفته می شود :آیا خدا قادر است سنگی بیافریند که خود نتواند آن را حرکت دهد؟یا آنکه پرسیده می شود:آیا خدا توانائی دارد موجودی خلق کند که بر نابود کردن آن توانا نباشد ؟با تامل در چنین پرسشها یی ،روشن میشود که بر بر حسب ظاهر پاسخ مثبت و منفی به آن ،هر دو،به انکار مطلق بودن خداوند می انجامد.برای مثال ،پاسخ مثبت به پرسش اول مستلزم امکان وجود سنگی است که خدا نتواند آن را حرکت دهد و پاسخ منفی به آن ،به معنای توانائی خدا از آفریدن سنگ خاصی است!

پیش از ارائه راهی برای حل معمای قدرت مطلق ،مناسب است نگاهی به انواعطمحال»داشته باشیم.امور محال یا ممتنع از یک جهت ،به سه دسته تقسیم میشوند:

الف.محال ذاتی:

امری است که فی حد نفسه و در ذات خویش محال وناشدنی است ؛بدون آنکه پای امر دیگری در میان باشد .اجتماع نقیضین از روشن ترین مصادیق محال ذاتی است.


ب.محال وقعی:

امری است که فی حد نفسه و با لحاظ ذات خود،ممتنع نیست ،اما وقوع آن مستلزم تحقق محال ذاتی است برای مثال وجود معلول بدون علت محال وقوعی است ؛زیرا تحقق آن مستلزم اجتماع نقیضین خواهد بود.محال ذاتی و محال وقوعی را محال عقلی نیز می نامند.

ج.محال مادی:

امری است که وقوع آن تنها به نظربه قوانین شناخته شده طبیعت ناتممکن مینماید،اما تحقق آن نه ذاتا ممتنع است و نه مستلزم محال ذاتی است .تبدیل عصای چوبین به مار ،شفای بیمار بدون دارو و سخن گفتن جمادات ،نمونه هایی از محالات عادی اند

با توجه به مطالب بالا ،گفته می شود که قدرت خداوند به محالات ذاتی و وقوعی تعلق نمی گیرد ،در حالی که تمام اموری که در ضمن معمای قدرت مطلق از توانائی خدا بر ایجاد آنها سوال می شود ،از جمله محالات وقوعی اند .برای مثال اگر در معنای حقیقی آفرینش که در فلسفه از آن علیت تعبیر می شود نیک تامل ورزیم درمی یابیم که آفریدگار یا همان علت هستی بخش برتمامی شئون آفریده مسلط است و به تعبیر دقیقتر،اصل وجود و تمام اوصاف و خصوصیات مخلوق وابسته به پروردگار و خالق اوست.بنابراین فرض مخلوق که خالق آن نتواند آن را از بین ببرد یا در ان تغییری ایجاد کند ،مستلزم فرض حالتی است که هم آفریدگار باشد و هم نباشدواین چیزی جز تناقض و احتماع نقیضین نیست.بدین ترتیب ،آفریدن سنگی که آفریدگار آن به حرکت قادر نباشد یا خلق موجودی که خالقش نتواند آن را نابود کند ،محال وقوعی است و همان گونه که پیشتر گفتیم ،سخن آن است که قدرت خداوند بر محالات وقوعی تعلق نمی پذیرد.

ممکن است گفته شود که نتیجه تحلیل بالا چیزی جز پذیرفتن محدودیت قدرتخداوند نیست ؛ اما باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که عدم تعلق قدرت خداوند به محالات ذاتی و وقوعی ،در واقع هیچ محدودیتی برای قدرت الهی به دنبال ندارد ؛زیراین امور اصولا قابلیت ایجاد ندارند و از این رو ،پائین تر از مرتبه ای قراردارد که قدرت خداوند به آن تعلق گیرد .براین اساس ،گفته شده است که اصولا مفهوم «شی»بر محالات عقلی صدق نمی کند ،تا آن که مشمول تعابیر قرآنی نظیر «ان الله علی کل شی ء قدیر؛ خدا بر هر چیزی تواناست» گردند .به دیگر سخن ،در این جا نقصان و کاستی به «قابل »باز میگردد نه «فاعل».

بدین ترتیب ،چکیده پاسخ ما به «معما یقدرت مطلق»این است که موارد یاد شده در آن ،ازجمله محالات عقلی اند و در نتیجه ،قابلیت تعلق قدرت را ندارند.ولی این عدم تعلق در حقیقت ،نقصانی برای قدرت الهی نیست ،بلکه نقصان و محدودیت به ذات این اموربازمیگردد.

گفتنی است که در روایات اسلامی به پاره ای صورتهای معمای قدرت مطلق ،به گونه ای پاسخ داده شده است که موید همان پاسخی است که اندکی پیش به آن اشاره کردیم .در وایتی می خوانیم که شخصی از امام علی (ع)پرسید «هل یقد ربک عن یدخل الدنیا فی بیضه من غیر عن تصغر و تکبرالبیضه؛آیا پروردگار تو می توان دنیا را در تحم مرغی داخل کند بدون آنکه دنیا کوچک و تخم مرغ بزرگ شود »؟امام (ع)پاسخ دادند :

ان الله تبارک و تعالی لا ینسب الی الاجز و الذی سالتنی لا یکون.

همانا خداوند به عجز و ناتوانی متصف نمی گردد ،بلکه آنچه تو از من در باره آن پرسیدی موجود نمی شود.[و قابلیت وجود ندارد].

از پاسخ امام (ع)چنین برمیآید که مورد سوال نشدنی است ،اما این امر به معنای عجزو ناتوانی خداوند نیست ؛بلکه از این حقیقت برمی خیزد که مورد سوال محال عقلی است و از این رو ،اساسا قابلیت تحقق و موجودیت ندارد .

قدرت الهی در قرآن و سنت

قرآن کریم با تکرا اوصافی همچون قادر و قدیر بر توانائی خداوند تاکید می ورزد و اورا دارای صفت قدرت به شمار می آورد .همچنین تعبیر «ان الله علی کل شیء قدیر؛خداوند بر هر چیزی تواناست.»و تعابیر مشابه با آن ،ده ها بار در قران به کار رفته است که همگی از عمومیت و بیکرانگی قدرت الهی خبر می دهند .

در پاره ای ازآیات نیز با نوعی استدلال بر بیکرانگی قدرت خداوند روبه رو می شویم.برای نمونه ،قرآن آفرینش آسمانها وزمین را نشانه قدرت خداوند بر احیای مردگان می داند:

مگر ندانسته اند که آن خدایی که آسمانها و زمین را آفریده ودر آفریدن آنها درمانده نگردید می تواند مردگان را زنده کند ؟آری اوست که بر همه چیز تواناست .

در روایات به عمومیت قدرت خداوند تاکید شده است .از امام صادق (ع)روایت شده است که فرمود :

محیط بما خلق علم و قدره …والاشیاء له سواء علم وقدره

[خداوند ]از جهت علم و قدرت بر هرآنچه آفریده است ،احاطه دارد …همه اشیا ازجهت علم و قدرت برای او یکسانند [و علم قدرت شامل همه آنها می شود]

۴- حیات الهی

از دیگر اوصاف خداوند،صفت حیات است .این صفت نیز ،همچون علم و قدرت ،به صورت مشترک بر خداوند و برخی آفریدگان او اطلاق میشود.با تامل در موارد کاربرد صفت حیات در می یابیم که موجود حی ،موجودی است که دارای نوعی فعالیت ارادی وآگاهانه باشد.بنابراین می توان در تعریف حیات گفت :«حیات نوعی کمال وجودی است که نشانه اتصاف موجودی به آن،این است که آن موجود از فعالیت ارادی و نیز از علم و آگاهی برخوردار است » .براین اساس ،فعالیت و آگاهی یک موجود نشانه حیات اوست؛همانگونه که فقدان این دو خصیصه در یک شی ،آن را فاقد حیات می کند .

با توجه به توضیح بالا ،حی بودن خداوند بدین معناست که ذات الهی واجد کمال خاصی است که بر اتصاف او به علم و فعالیت صحه میگذارد .البته در اینجا نیز لازم است برای حفظ تقدس و تعالی خداوند ،حیات الهی را از همه قیود و محدودیتهای که در حیات مخولقات او به چشم میخورد ،تنزیه کنیم .

حیات الهی در منظر قرآن و حدیث

قران کریم ،در شماری از آیات خود ،خداوند را با وصف حی توصیف کرده است :

خداست که معبودی جز او نیست،زنده و برپادارنده است .

او است (همان )زنده ای که خدایی جز او نیست ،پس او را در حالی که دین (خود)را برای وی بی آلایش گردانیده اید،بخوانید.

تعبیر «هوالحی»براساس ادبیات عرب به گونه ای بر انحصار وصف حیات در خداوند دلالت میکند و بیانگرآن است که حیات حقیقی تنها از آن خداست.با توجه به این واقعیت که مراتب نازل حیات در موجودات دیگر نیز دیده می شود و اصولا قرآن خود خداوند را حیاتبخش (به دیگر موجودات)می خواند،گویا مقصوداز این انحصار آن است که تنها حیات الهی حیاتی ذاتی،ازلی و ابدی است در حالی که ،حیات مخلوقات او حیاتی وام گرفته از غیر و موقتی می باشد.

زوال ناپذیری و جاودانگی حیات الهی در برخی از آیات الهی مورد تاکید قرار گرفته است:

و توکل علی الحی الذی لا یموت.

و برآن زنده که نمی میرد توکل کن.

امکان و ضرورت معاد

قرآن مجید در دو مرحله اساسی ،به تحکیم مبانی عقلی معاد پرداخته است:در مرحله نخست امکان وقوع معاد را ثابت میکند و بیان می دارد که حضور دوباره روح و جسم آدمیان در سرای آخرت امری محال و ناشدنی نیست.درمرحله دوم ادله ای بر وقوع معاد ارائه میکند و نه تنها اصل حیات اخروی انسان ها که ضرورت آن را نیز می نمایاند.

به طور کلی در اسلام دعوت پیامبربه هرامری با تحدی ذکرشده است پیامبر با تحدی از همگان می خواهد -و بلکه آنان را ترغیب میکند -که هر گونه دلیل یا مدرکی برخلاف دعوت او در دست دارند ابراز کنند .پیامبر در کنار دعوت خود از طرف خداوند مامور است که به مردم بگوید اگرراست می گوئید برهان بیاورید.پیام تحدی کنار گذاردن ظن و گمان . روی آوردن به مدرک و دلیل خودپسندانه است.

الف ) امکان معاد

قران به روشهای گوناگون امکان معاد را خاطر نشان کرده است.

۱ ـ انکار معاد ،فاقد دلیل است : پاره ای از آیات بیانگر آنند که منکران حیات اخروی ،هیچ دلیل عقل پسند و استواری بر مدعای خود ندارند.از یک سو با مطالعه آیاتی که دعاوی منکران را نقل میکند روشن می شودکه این گروه حربه ای جز استبعاد (بعید شمردن معاد)در دست ندارند و صرفا می کوشند تا با طرح پرسشهائی حیات مجدد انسان ها و بازگشت آنان راه به سوی خداوند امری غیر معقول نشان دهند .گاه نیز با ایراد تهمت های ناروا پیامبران و سفیران الهی را به دلیل اخبار ازمعاد ،دروغزن یا دیوانه میخوانند.ازسوی دیگر در آیات متعددی بیان میشود که انکار معاد گمانی نادرست و بی پایه است و بر هیچ مبنا و پایه معقولی استوار نیست.و ادعاهایی که بیان شد مشخص است که بر پایه هیچ علم و دانشی بیان نشده است.

۲ ـ آفرینش نخستین انسان : تدبر در آفرینش اولیه انسان ،راه را برای پذیرش معاد هموارتر می سازد؛زیرا خداوندی که در آغاز آدمی را آفریده است در احیای دوباره او ناتوان نخواهد بود.

بگو:همان کسی که که نخستین بار آن را پدید آورد ،به آن حیات می بخشد

از دیدگاه قران حیات اخروی انسان بسان آفرینش جدیدی است و هم او که در آفرینش اولیه انسان ناتوان نبوده است ،می تواند آدمی را بازآفرینی کند.

اما منکران معاد با آنکه آفرینش نخستین را انکار نمی کنند ،در آفرینش دوباره انسان تردید می ورزند.

افعینا بالخلق الاول ،بل هم فی لبس من خلق جدید.

مگر از آفرینش نخستین (خود)به تنگ آمدی ؟(نه)بلکه آنها درباره خلق جدید تردید دارند.

۳ـقدرت بیکران الهی : قدرت بیکران خداوند دلیلی دیگر برامکان معاد است .قرآن کریم ،بایادآوری مظاهر قدرت الهی در آفرینش جهان ،بر این حقیقت تاکید می ورزد که چنینآفریدگار قادری بر احیای مجدد مردگان تواناست.در نزد قادر مطلق ،هر امر ممکنی،آسان است.اساسا آسان یا دشوار بودن کاری در قیاس با قدرتهای محدود مطرح می شود.ازاین رو ،نباید با نظر به عظمت امر معاد ،امکان وقوع آن را مورد تردید قرار داد:

مگر ندانسته اند که آن خدایی که آسمانها و زمین را آفریده و در آفریدن آنها درمانده نگردیده ،می تواند مردگان را زنده کند؟آری ،اوست که بر همه چیز تواناست.

۴ ـ نمونه های معاد درطبیعت : یکی دیگر از روشهای قرآن برای زود بودن شک و تردید در رستاخیز ،فراخواندن انسانها به تعامل در جهان طبیعت و نمایش مرگ و حیات پدیده های طبیعی است .از دیدگاه قرآن ،رویش گیاهان زیبا و پرطراوت از دل خاک مرده نمونه ای عینی و ملموس از برانگیختگی انسانها در قیامت است که امکان آن را بیشتر روشن میکند :

و اوست که بادها را پیشاپیش (باران)رحمتش مژده رسان می فرستد،تا آنگاه که ابرهای گرانبار را بردارند ،آن را به سوی سرزمینی مرده برانیم،و از آن ،باران فرود آوریم.

۵ ـنمونه های تاریخی معاد : در پاره ای از آیات قران ،به حوادثی تاریخی اشاره شده است که یا نمونه ای عینی از رستاخیز انسانها در آخرتند و یا ،دست کم ،وضعیت کاملا مشابهی را به نمایش می گذارند.بدین ترتیب ،شخصی که شاهد عینی این حوادث بوده یا براساس دلیل معتبری وقوع آن را پذیرفته باشد ،در پذیرفتن امکان معاد ،مشکلی نخواهد داشت .

یکی از این حوادث ،ماجرای شخصی است که در حال گذر از کنار ویرانه های قریه ای این پرسش از ذهن او میگذرد که چگونه خدا اجساد مردگان را زنده خواهد کرد.این شخص به قدرت الهی می میرد وپس ازگذشت صد سال دوباره زنده میشود.

ب)ضرورت معاد

همانگونه که پیشتر گذشت قران کریم در تبیین معاد به بیان این مطلب که رستاخیز و احیای دوباره مردگان ،امری ممکن و غیر ممتنع است ،بسنده نمی کند،بلکه پاره ای آیات قرآنی از وقوع ضروری معاد حکایت دارد و مضمون آنها به گونه ای است که می توان از آن ،نوعی استدلال عقلی بر ضرورت معاد به دست آورد.در این گروه از آیات ،عمدتا بر یکی از اوصاف الهی تاکید می گردد و وقوع معاد ازلوازم گریز ناپذیر آنها شمرده می شود این دلایل عبارتند از:

۱- حکمت الهی: خداوند حکیم است یعنی کار بیهوده و عبث از او سر نمی زند بلکه تمام افعال او دارای غایات و اهداف خردمندانه است .البته غایتمند بودن افعال خداوند با غنای مطلق او منافاتی ندارد ؛زیرا این غایات در حقیقت به آفریدگار او بازمی گردند وتامین کننده کمال و مصلحت مخلوقاتند،نه انکه نیازی را در آفریدگار عالم پاسخ می گویند.بنابراین آفرینش انسان که از برترین آفریده هاست کاری لغو و بیهوده نمی تواندباشد ؛بلکه هدف،رسیدن آدمی به کمالاتی است که شایسته جایگاه و منزلت ویژه اوست.هدف آفرینش انسان رسیدن او به کمالات شایسته اش میباشد و تحقق کامل این هدف به هیچ وجه در عالم دنیا ممکن نمی باشد بنا براین لازم است حیات انسان پس ازمرگ ادامه یابد تا خلقت او بیهوده و عبث نگردد.

از دیدگاه قرآن فرض عدم رستاخیز و جهان اخروی،نه تنها آفرینش انسان بلکه خلقت کل جهان طبیعت کاری لغوو باطل خواهد بود.

۲- عدل الهی : دادورزی و عدالت یکی از اوصاف خداوند است و یکی از جلوه ها ی عدل الهی آن است که مومنان و نیکوکاران را پاداشی شایسته بخشد و کافران و بدکاران را کیفری در خور دهد چنانچه ملاحظه می شود جهان طبیعت ،بدلیل محدودیت های گوناگونش ،گنجایش پاداش و کیفر اعمال همه انسانها را ندارد :از سویی تمام نعمتها و لذتهای دنیوی نمی تواند پاداش مناسب و کامل اعمال مومنان حقیقی باشد و از سوی دیگر حتی بالاترین مجازات یعنی اعدام نمی توان برخی جنایات را به کمال کیفر داد .آیا مجازات کسی که جرم او قتل هزاران انسان بی گناه است دردنیا امکان پذیر است

بنابراین ازآنجاکه پاداش وکیفرکامل انسانها دردنیا ممکن نیست،عدالت خداوندی اقتضادارد که درجهان دیگری دادگاه عدل الهی برپا گردد وآدمیان دوباره با اعمال نیک وبد خود بی هیچ کم وکاستی رودررو شود،واین جهان جایی جز عالم آخرت نیست.

قرآن کریم درآیاتی چند به این حقیقت اشاره می کندکه تساوی جزای مومنان ونیکان باکافران وتبهکاران امری ناشایست است که عقل سلیم بدان رضایت نمی دهد:

پس آیا فرمانبرداران راچون بدکاران قرارخواهیم داد؟شمارا چه شده است؟چگونه داوری می کنید؟

یا مگرکسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند ،چون مفسدان در زمین میگردانیم یا پرهیز کاران را چون تبهکاران قرارمی دهیم؟


 

موضوع :

پرستش آگاهانه

 

زیر نظر دبیر محترم :

جناب آقای اسدالله زاده

 

محقق :

نوید خدابخشی

 

 

 

پائیز ۸۳

 

 



۱- بحارالانوار : ج ۴۸ ، ص ۳۰ ـ کشف الغمه : ج ۱ ، ص ۴۲ .

۱- داستانهای اصول کافی : ج ۲ ، ص ۱۴ ـ منتهی الأمال : ج ۲ ، ص ۲۰۷

۱- شنیدنی های تاریخ : ص ۱۹۲ . بحارالانوار : ج ۴۸ ، ص ۷۱ . کتاب خرایج : ص ۲۰۱ .

۱-سورة یس : آیه ۳۹ .

۲-سورة توبه : آیه ۲۵ .

۱- بحارالانوار : ج ۴۸ ، ص ۷۲ ـ کتاب مناقب شهر آشوب : ج ۳ ، ص ۴۰۹ .

۱- محجه البیضاء : ج ۴ ، ص ۲۷۹ . شنیدنی های تاریخ مرحوم فیض کاشانی : ص ۱۹۱ .

 

۱- منتهی الآمال : ج ۱ ، ص ۳۸۱ و بحارالانوار : ج ۴۸ ، ص ۲۴۶ ـداستانهای اصول کافی : ج ۲ ، ص ۴۰ .

۱- همای سعادت : ج ۲ ، ص ۱۲۰ ـ محجه البیضاء : ج ۴ ، ص ۳۰۴ ـ بحار : ج ۵۰ ، ص ۳۸ .

۱- ظهار عبارت از این است که مرد به زنش بگوید : « انت علی کظهر امی » این عبارت طلاق مرد جاهلیت بود ، اسلام آن را « نه به عنوان طلاق » تقریر و رجوع آن را به وسیله کفاره قرار داد .

۲- همان مأخذ و بحارالانوار : ج ۵۰ ، ص ۷۴ ، شماره ۳ و کتاب احتجاج ک ص ۲۲۷ .

۱- بحارالانوار : ج ۵۰ ، ص ۱۶ ، شماره ۲۶ ـ کتاب سوگنامه : ص ۱۳۲ ـ منهاج البیان ص ۱۸۲ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۳۰/۳ .

۲-نهج البلاغه المعجم المفهرس ، خطبه ۲۰۱/۴ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکمت ۳۵۹ .

 

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۳۱/۱۰۸ .

۲-نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۳۱/۲۲ .

۱-نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکمت ۵ .

۲- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکمت ۵۴ .

۱-نهج البلاغه المعجم المفهرس ، خطبه ۱۹۵/۴ .

۱-نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۴۵/۱۵ .

۲- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکت۴۵۶٫

۳- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکمت ۳۱/۲ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، خطبه ۲۳/۵ .

۲- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، ۳۱/۱۳ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکمت ۳۹۹ .

۲- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، حکمت ۳۰۸ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۵۳/۵۲ .

۲- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، خطبه ۱۲۰/۱ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۵۳/۴۰ .

۲- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، خطبه ۱۹۲/ ۱۲۰ .

۱- نهج البلاغه المعجم المفهرس ، نامه ۶۹/۹ .

۱- احیای فکر دینی ، ص ۱۰۵

۱- انعام ، آیه ۷۶-۷۹ .

۲- یس ، آیه ۲۲ .

۳- زمر ، آیه ۶۴ .

۲- یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد ( اعراف /۳۱ )

۳- در مسئله ۸۶۴ توضیح المسائل ، حضرت امام خمینی قدس سره الشریف ، پوشیدن لباس سفید و پاکیزه ترین لباس ها و استعمال بوی خوش بعنوان مستحبات لباس نمازگزار ذکر شده است .

۱- روح الصلاه فی الاسلام تألیف عفیف عبدالفتاح طیاره ، ص ۸۲ .

۲- معجزه الصلاه فی الوقایه من مرض دوالی الساقین عنوان کتاب فوق است که دارالنشر لاجماعات المصریه مکتبه الوفاء آنرا چاپ کرده است . دانشمندا دیگری بنام دکتر فارس علوان از دانشگاه جده کتابی تدوین نموده است با عنوان « و فی الصلاه صحه وقایه » این کتاب که از سری کتابهای « صحتک فی عبادتک » می باشد به بررسی آثار نماز در سلامتی جسم و بدن پرداخته است و تحقیق نسبتاً عمیقی در این مورد ارائه نموده است و توسط « دارالمجتمع » به چاپ رسیده است .

۱- و استعینوا بالصبر و الصلاه۲- بحارالانوار۷۷/۴۰ ، مژخصال ۲/۴۵ .

۱- بحارالانوار ، ج ۱۱ ، ص ۱۹۶ . ۲- بحارالانوار ، ج ۱۱ ، ص ۲۶۳ .

۳- بحارالانوار ، ج ۱۱ ، ص ۲۸۰ .۴- بحارالانوار ، ج ۱۱ ، ص ۳۳۳٫

۱- بحارالانوار ، ج ۱۱ ، ص ۳۸۳ .

۲- ابراهیم ، آیه ۳۷ . ۳- مریم ، آیه ۵۴ .

۴- انبیاء ، آیه ۷۳ . ۵- هود ، آیه ۸۷ .

۶- طه ، آیه ۱۴ . ۱- لقمان ، آیه ۱۷ .

 

۲- بحارالانوار ، ۱۴/۲۰ .

۳- بحارالانوار ، ۱۴/۹۹ .

۴- صافات ، آیه ۱۴۴ .

۵- مجمع البیان ۸/۴۵۹ ذیل آیه یاد شده .

۷- میم ، آیه ۲۹ .

۱- بحارالانوار ج ۱۲ ، ص ۳۵۸ .

۲- بحارالانوار ج ۱۳ ، ۳۳۰ .

۳- بحارالانوار ج ۱۳ ، ص ۴۰۷ .

۴- وسائیل الشیعه ، ج ۳ ، ص ۲۰۶ از امام صادق علیه السلام

۲- بقره ، آیه ۱۴۴ .

۱- بقره ، آیه ۱۱۵ .

۲- در اینجا مناسب است در ارتباط با مشخصات و سابقه تاریخی کعبه گفتگویی بمیان آید . به کتاب « تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره » از انتشارات حوزه نمایندگی ولی فقیه در سازمان حج و زیارت و « اخبار مکه و ما جاء فیها » تألیف ابوالولید ازرقی ، « الغرام باخبار البلاد الحرام » تألیف دکتر عمربن عبدالسلام و « اخبار مکه فی قدیم الدهر و حدیثه » تالیف عبدالملک بن عبدالله بن وهیش مراجعه شود .

۱- محجه البیضاء ، ج ۱ ، ص ۳۸۲ .

[۲]مجمع البیان ۱ / ۲۲۵

[۳]عنکبوت/۴۵

۱بحارالانوار ۸۲/۱۹۸

۲المدثر /۴۳

۳بحار الانوار۷۷/۵۸

۴مستحب است د رگوش راست نوزاد به نگام تولد اذان گفته شود و در خلوت و صحراها برای ایمنی از خوف و گزند حیوانات و اجنه به نغمه اذان متوسل شوند(عروه الوثقی اول کتاب الصلاه)

۱اسرار الصلاه ص ۲۹۲

۲- علل الشرائع ص ۲۷۹

۳علل الشرلئعص۲۵۷

۴– وسائل الشیعه ۱/۲۶۷۸

۱بحارالانوار ۸۰/۳۰۵

۲- کنزالعمال۹ص۲۹۳

۳– دعای ابوحمزه ثمالی در سحرهای ماه رمضان-مفاتیح الجنان

۱– بحارالانوار ۸۰/۳۰۸

۲– وسائل الشیعه۱/۲۶۴

۳وسائل الشیعه ۱/۲۶۵

۱– بحاراانوار ۸۲/۲۲۷

۲– این فتوا به سفیان ثوری ،مالک و احمد بن حنیل و شافعی نسبت داده شده است (کتاب الصلاه و حکم تارکها تالیف این قیم الجوزیه ص ۱۴)

۳– همان ماخذ ص ۱۵

۴– مراد دکتور وهبه الزحیلی استاد دانشگاه دمشق شد.

۱- الفقه الاسلامی و ادلته تالیف الدکتور وهبه الزحلی ۱/۵۰۲

۲- الفقه علی المذاهب الخمسه-تالیف دکتر محمد جواد مغنیه ص ۷۷

۳- وسئل الشیعه ۳/۲۸

۱- مفاتیح الجنان دعای ابوحمزه ثمالی

۱- ارشادالفلوب –از امام صادق (ع)- بحارالانوار ۸۷/۱۳۹

۱- بحارالانوار ۱۴/۳۱۰

۲- غررالحکم

۳- بحارالانوار ۸۲/۱۴۳


جهت دانلود محصول اینجا کلیک نمایید

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4308
  • کل نظرات : 112
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 92
  • آی پی امروز : 251
  • آی پی دیروز : 253
  • بازدید امروز : 2,123
  • باردید دیروز : 4,704
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 9,013
  • بازدید ماه : 15,605
  • بازدید سال : 72,733
  • بازدید کلی : 1,088,559